نگاهی به پدیده افراط گرایی و چگونگی برخورد با آن
شکل گیری افراط گرایی، بی سبب نیست و نتیجه خللی است که در منظومه ارزشها و اصول حاکم بر روابط انسانی، ما ادعا نداریم که اصل در روابط مردم با یکدیگر، درگیری و کشمش است بلکه تأکید می کنیم که اصل در روابط افراد بشر با یکدیگر، تفاهم و همکاری و همدلی است و درگیری و جنگ استثناست.
با این حال، ما ادعا نداریم که اصل در روابط مردم با یکدیگر، درگیری و کشمش است بلکه تأکید می کنیم که اصل در روابط افراد بشر با یکدیگر، تفاهم و همکاری و همدلی است و درگیری و جنگ استثناست و زمانی پیش می آید که مردم در ایجاد برون رفت های قابل قبولی برای یکدیگر به دلایل تضاد منافع، ناکام می مانند. درگیری یا "تدافع" معمولا برای ایجاد تعادل در مواردی که اختلالی ایجاد شده و درگیری ها دست کم از دیدگاه هریک از طرفین به صورت حمله یا دفاع صورت گرفته است، رخ می دهد. گمان متجاوز آن است که او اقدام به کاری برای خدمت به منافع و بهبود وضع خویش می کند و مدافع نیز بر این باور است که از حق یا وجود خویش دفاع می کند. علاوه بر این، برخورداری یک طرف از عناصر قدرت و چیرگی، او را وسوسه می کند تا از این قدرت علیه طرف ضعیف تر استفاده نماید؛ کاری که نیروهای متجاوز و ستمگر و در رأس آنها ایالات متحده آمریکا امروزه علیه جهان اسلام بویژه جهان عرب انجام می دهند.
این نیروها برای تحمیل سلطه مستقیم خود بر مناطق بسیاری از جهان و از همه آشکارتر عراق و افغانستان و جزیرة العرب به نیروی نظامی و اقتصادی خود تکیه می کنند.
شکل گیری افراط گرایی، بی سبب نیست و نتیجه خللی است که در منظومه ارزش ها و اصول حاکم بر روابط انسانی در برخی جنبه های آن حاصل می گردد و غالب نیز طرفی که به لحاظ قدرت یا حجت ضعیف تر است به آن متوسل می گردد؛ زیرا افراط گرایی، نوعی خروج از اشکال متعارف و معمولی است و تمردی نسبت به ضوابط حاکم بر درگیری طرفین هم ارز، به شمار می رود و در آن قواعد تازه و ناپذیرفته با استفاده از شیوه های غیرقابل قبول و به بهانه ها و توجیه های معین، شکل می گیرد.
ما امروزه در زمان گسترش و انتشار اصطلاح افراط گرایی و مترادف های آن به سر می بریم و قدرت های ذی نفوذ جهانی توانسته اند از این اصطلاح، بهانه ای برای ضربه زدن به هر طرف یا گروهی که زیر بار اراده آنان نمی رود یا در برابرشان می ایستد و تمرد می کند، بسازند. بهره گیری از اصطلاح افراط گرایی، دارای اهداف فکری، فرهنگی و اجتماعی است که در کشف و رسواسازی اراده قدرتمندان از سوی این متمردان نهفته است؛ قدرتمندان می کوشند اینان را به صورت عناصری که در برابر جامعه خود و ارزش ها و اصول آن ایستاده اند تصویر کنند تا جامعه را به صرف نظر از حقیقت مسئله و اینکه آیا حق طلبند یا در پی باطلند، به ایستادگی و مقابله با آنها تحریک نمایند.
برانگیختن این مسئله، زاییده امروزه نیست؛ تجربه بشری به طور کلی و تجربیات اسلامی و عربی به طور خاص، شاهد تاریخی سرشار از درگیری نیروها و حاکمان و محکومان است. گو اینکه تعبیر لفظی مربوط به طرفین این درگیری در مراحل مختلف، متفاوت و مثلا "غلو"، "زندقه"، "سرکشی" و "یورش" و جز آن بوده است.
لذا امت ما، تاریخ تلخ و دردناکی از این نظر دارد و آنچه بر این تلخی و دردناکی افزوده آن است که همه طرف ها، به دنبال مستند شرعی کارهای خود بودند و معمولا پناه بردن به دین از طریق کنکاش در متون دینی و ارائه تفسیرهای گوناگون از آن، مشروعیت بخشیدن به هر اقدامی را هموار می ساخت. اگر بکوشیم تاریخ آنچه را "غلو" یا افراط یا خشونت یا باغی گری نامیده شده از نظر بگذرانیم، خواهیم دید که انگیزه اساسی آن، سیاسی و در واقع نبرد برای قدرت یا قصد شکل دهی به قدرت است.
به هر حال، نوشتن از افراط گرایی بویژه افراط گرایی دینی، کار ساده ای نیست و همچون حرکت در یک میدان مین است؛ خصوصا که دروغ و نیرنگ و تحریف وقایع و افکار و فاصله گرفتن از منطق و دخالت دادن شهوت پرستی ها و هواها همواره ویژگی عمده طرفین درگیر - به استثنای شمار بسیار اندکی - بوده و امروزه با توجه به امکانات مادی و فناوری و توان بهره گیری از آوا و تصویر و دستکاری در آنها، بسی بیشتر هم شده است.
لذا، امیدوارم در قضاوت نه بی طرف، بلکه منطقی باشم زیرا من در درگیری های موجود نمی توانم بی طرف باشم و درگیری ها برایم اهمیت دارد و بر این باورم که مصلحت ما در آن است که منطقی باشیم و دین و اصول و آیین ما نیز حکم می کند که منصفانه رفتار کنیم.
اسلام و ساده سازی
«وَکَذَٰلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِّتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیدًا ۗ وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِی کُنتَ عَلَیْهَا إِلَّا لِنَعْلَمَ مَن یَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّن یَنقَلِبُ عَلَىٰ عَقِبَیْهِ ۚ وَإِن کَانَتْ لَکَبِیرَةً إِلَّا عَلَى الَّذِینَ هَدَى اللَّهُ ۗ وَمَا کَانَ اللَّهُ لِیُضِیعَ إِیمَانَکُمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَّحِیمٌ» (1) (و بدین گونه شما را امتی میانه کرده ایم تا گواه بر مردم باشید و پیامبر بر شما گواه باشد. و قبله ای که بر سوی آن بودی، برنگرداندیم مگر بدین روی که معلوم داریم چه کسی از پیامبر پیروی می کند و چه کسی واپس می گراید؛ و بی گمان آن خبر بر آنان که خداوند رهنمونشان شده گران است و خداوند بر آن نیست که ایمانتان را تباه گرداند؛ زیرا خداوند به مردم دلسوز و مهربان است.)امت اسلام، امت میانه است؛ یعنی که در همه چیز، میانه روی و اعتدال پیشه می کند. اعتدال یعنی ایستادن در حد توان و دوری از تکلف. متون کتاب و سنت جملگی بر آسان بودن این دین و اینکه تکالیف آن به اندازه استطاعت است، حکایت دارد.
«لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسینا أَوْ أَخْطَأْنا رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَیْنا إِصْراً کَما حَمَلْتَهُ عَلَی الَّذینَ مِنْ قَبْلِنا رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا أَنْتَ مَوْلانا فَانْصُرْنا عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرینَ» (2) (خداوند به هیچ کس جز برابر با توانش تکلیف نمی کند. هرکس آنچه نیکی ورزیده به سود وی و آنچه بدی کرده است به زیان اوست. پروردگارا! اگر فراموش کردیم یا لغزیدیم بر ما مگیر. پروردگارا بر دوش ما بار گران مگذار چنان که بر دوش پیشینیان نهادی. پروردگارا چیزی که در توان ما نیست بر گرده ما منه و از ما در گذر و ما را بیامرز و بر ما ببخشای. تو سرور مایی پس ما را بر گروه کافران پیروز فرما.) و نیز در قرآن آمده است: « لِیُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ وَمَنْ قُدِرَ عَلَیْهِ رِزْقُهُ فَلْیُنْفِقْ مِمَّا آتَاهُ اللَّهُ لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلا مَا آتَاهَا سَیَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ یُسْرًا » (3)
توانگر باید از توانگری خویش و آنکه روزی بر او تنگ شده، از آنچه خدا به وی داده است، هزینه کند. خداوند هیچ کس را جز به آنچه بدو داده است تکلیف نمی کند. زودا که خداوند پس از سختی، آسانی پدید آورد.) و در دلالت بر این که دین، آسان است خداوند جل جلاله می گوید: «مَا أَنْزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى * إِلَّا تَذْکِرَةً لِمَنْ یَخْشَى» (4) (ما قرآن را بر تو فرو نفرستادیم که به رنج افتی به جز اینکه یادکردی باشد برای آن کس که از خداوند می ترسد.)
«وَجَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاکُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِنْ قَبْلُ وَفِی هَذَا لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهِیدًا عَلَیْکُمْ وَتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ فَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاکُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِیرُ» (5) (و در راه خداوند چنانکه سزاوار جهاد در راه اوست، جهاد کنید. او شما را برگزید و در دین - که همان آیین پدرتان ابراهیم است - هیچ تنگنایی بر شما ننهاد. او شما را پیش از این و در این قرآن ، مسلمان نامید تا پیامبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشید. پس نماز را برپا دارید و زکات بپردازید و به ریسمان خداوند چنگ زنید. او سرور شماست؛ چه نیکو سروری و چه نیکو یاوری.)
«لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ» (6) (بی گمان پیامبر از میان خودتان نزد شما آمده است که هر رنجی ببرید، بر او گران است. بسیار خواستار شماست و با مؤمنان، مهربانی بخشاینده است. « شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ فَمَنْ شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ وَمَنْ کَانَ مَرِیضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَلَا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ وَلِتُکْمِلُوا الْعِدَّةَ وَلِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلَى مَا هَدَاکُمْ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ»(7) (ماه رمضان است که قرآن در آن فرو فرستاده شده است برای هدایت مردم و برای راهنمایی و جدا کردن حق از باطل. پس هر کس از شما این ماه را دریافت و در سفر نبود) باید آن را روزه بگیرد و اگر بیمار یا در سفر بود، شماری چند از روزهایی دیگر (روزه بر او واجب است). خداوند برای شما آسانی می خواهد و برایتان دشواری نمی خواهد تا شمار روزه ها را کامل کنید و تا خداوند را برای آنکه راهنمایی تان کرده است، به بزرگی یاد کنید و باشد که سپاس گزارید.)
علما طی بررسی اوامر و نواهی شرعی، قواعدی را نتیجه گرفته اند که نشان میدهد شریعت اسلام، شریعت ساده ای است و از هرگونه سخت گیری و تکلفی نسبت به بندگان خدا، به دور است. مهمترین این قواعد از این قرارند:
اسلام، آیین پاک آسان
به این معنا که اگر کاری به حد مشقت و خستگی رسید، شریعت آن را لغو می کند. بهترین مثال آن نیز جواز روزه خواری مسافر و بیمار و سقوط نماز جمعه بر مسافر و خوردن مردار برای شخص مضطر (ناگزیر) است. اگر کاری دشوار شد، آسانش می سازد؛ یعنی اگر در کاری مشقتی پدید آمد، شرع آن را آسان می کند و رخصت می دهد. به عنوان مثال، خوردن مال غیر بدون اجازه صاحبش را به هنگام اضطرار و تنها در جهت حفظ حیات کسی که ناگزیر شده است، مجاز می داند که البته وی ضامن آنچه خورده است، می باشد. در احادیث شریف نبوی نیز دلالت روشنی بر این سادگی و سهولت دریافت می شود؛ از جمله:1- حدیث روایت شده ابن ماجه به نقل از ابن عباس که می گوید: رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) فرمود: «خداوند، خطا و فراموشی و هر آنچه را بدان مجبور گشتند بر امت من می بخشاید.» معنای آن رفع مسؤولیت انجام هر کار ناخواسته ای بر اثر فراموشی یا اجبار است.(8)
۲- حدیثی که امام احمد از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرده است: «به آیین پاک آسانی، مبعوث گشته ام.»(9)
٣- حدیثی که امام البخاری و ابوداود و دیگران از ابوهریره نقل کرده اند: «شما آسان گیر مبعوث شده اید و سخت گیر نیستید.» یعنی دینی که محمد (صلى الله علیه و آله و سلم) آورده برای ساده کردن کار مردم است و جایی برای دشوارسازی در آن وجود ندارد.(10)
٤ - حدیثی که البخاری و مسلم به نقل از بانو عایشه روایت کرده اند که گفت: «هرگاه رسول خدا (صلی الله علیه و سلم) دو گزینه داشت، حتما گزینه ساده تر را برمی گزید؛ به شرطی که گزینه انتخابی متضمن گناه نباشد.»(11)
این احادیث و آیات و قواعد فقهی تأکید دارند که اسلام به دنبال اصل ساده سازی در کارها و در تنگنا نگذاشتن مردم و رفع سختی است. ما نیز بهتر آن دیدیم که پیش از پرداختن به مسئله افراط گرایی، با توجه به تنگناهایی که افراط گرایی به دنبال دارد و تضادی که افراط گرایی با میانه روی به معنای عدم افراط و تفریط دارد، این دلایل را مطرح سازیم. در نفی افراط و تفریط خداوند متعال می گوید: «وَلَا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِکَ وَلَا تَبْسُطْهَا کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَحْسُورًا» (12) (و هنگام بخشش، نه دست خود را فروبند و نه یکسره بگشای که مورد نکوهش قرار گیری و فرومانی).
افراط گرایی
نگاه به افراط گرایی تا حدودی نسبی است زیرا آنچه در نظر برخی افراط است ممکن است در نظر دیگران چنین نباشد. «تطرف» (که معادل فارسی آن «افراط گرایی» است) به معنای به یک طرف گراییدن است و نشان از آن دارد که نقطه ای در میانه خطی وجود دارد که هرچه از هر دو سو از آن دور شویم، افراط است. این واژه از «طرف» یعنی سمت یا ناحیه یا انتها و مرز چیزی گرفته شده است. «تطرف» یعنی افراط کرد و به مرز یا انتها نزدیک گردید.الجصاص نیز می گوید: "طرف" چیزی، ابتدا یا انتهای آن است و به نزدیکی های میانه آن گفته نمی شود. می گویند افراط گرایی (التطرف) برعکس اعتدال و میانه روی است و ای بسا مراد از آن غلو و زیاده روی باشد. افراط گرایی (التطرف) را به معنای غلو نیز گفته اند. در المصباح المنیر آمده است: غلا غلوا: به معنای تعصب ورزیدن و سخت گرفتن و از حد گذشتن است.
تعریف های واژه شناختی
در واژه نامه اکسفورد برابر واژه Extremity»» (افراط) معانی متعددی آمده است؛ از جمله «آخرین نقطه در یک خط یا یک سری متوالی». یا «افراط کاری، خشونت در رفتار و انفعالها» و نیز: غلو و زیاده روی در باورها و رفتارها.(1973 Obers chall) و در فرهنگ Standard Dictionary آمده است: «افراط گرایی، رادیکالیسم عقیدتی است.» (1970 Funk) تقریبا همه واژه نامه های بیگانه اتفاق نظر دارند که افراط گرایی، تجاوز از حد اعتدال و زیاده روی در عقاید و رفتارهاست.مفهوم افراط گرایی در جامعه شناسی و علوم دیگر
آقای عویس مفهوم جامعه شناختی افراط گرایی را چنین تعریف می کند: «تعصب در دیدگاهها و تجاوز از حد اعتدال و انواع رفتارهای گاه خشن و گاه غیرانسانی برخاسته از این تعصب.» (13) و در تعریف دیگری از "تعصب" که سمیر احمد نعیم ارائه داده است:شیوه ای بسته در اندیشه و ناتوان در پذیرش هر باور متفاوت با باورهای شخص یا گروه.»(14) و از تعریف های حقوقی: «افراط گرایی، برخورد خشن و سخت است.»(15) و از تعریف های سیاسی، تعریفی که قاموس السیاسیة المعاصرة از این اصطلاح آورده از این قرار است: «افراط گرایی، موضعی نهایت متشنج و تنش آمیز است.»(16)
در روانشناسی نیز در تعریف مربوط به افراط گرایی، دو گرایش وجود دارد. گرایش نخست آن را به مثابه شیوه ای برای پاسخ های انحرافی از حد میانه (مثبت یا منفی) تلقی می کند. سعید محمد نصر می گوید: «افراط گرایی، بیانگر برخوردی بشدت بالاتر یا پایین تر از حد میانه است.»(17) و گرایش دوم بیشتر بر معنا و محتوای افراط گرایی انگشت می گذارد: «افراط گرایی پدیده ای است که می تواند انقلابی علیه واقعیت باشد؛ در صورتی که واقعیت یاد شده کافی یا قانع کننده نیست یا می تواند گریزی از آن باشد؛ در صورتی که انقلاب علیه آن غیرممکن است.»(18)
با نگاهی به تعریف های زبان شناختی و مفهوم افراط گرایی در دیگر علوم، تقریبا تناقض یا اختلاف چندان بزرگی میان آنها نمی یابیم. در همه این تعریف ها، افراط گرایی دور شدن از میانه روی و اعتدال در اعتقادات و رفتارهاست. از جمله تعریف های جامع افراط گرایی این تعریف است: «ذهنیت معینی در فهم اوضاع و روابط اجتماعی و درک بحرانهای آن و گزینش راه حل های خشونت آمیز و غالبا در تضاد با نظامات موجود و ارزش ها و قوانین مورد پذیرش کسانی که در پی حل بحرانهای مزبور هستند.»
افراط گرایی در مفهوم اسلامی
علما در گذشته، تعبیر افراطی را برای مخالف به کار می بردند. افراط در قول یا فعل به معنای مخالفت با شرع بود. حقیقت آن است که مفهوم افراط گرایی (التطرف) تنها منحصر به این واژه نیست. اصطلاح های دیگری نیز در کتاب و سنت از جمله "غلو"، "تجاوز" و "باغی گری" دلالت بر همین مفهوم دارند. مثلا غلو به گفته امام النووی: «افزون بر خواسته شرع است» و ابن حجر می گوید: «مبالغه در چیزی و سخت گیری فراتر از حد است.» المناوی نیز می گوید: «غلو فراتر رفتن از حد است.» تجاوز و تعدی نیز فراتر رفتن از حق یا تجاوز از حدود مجاز شرعی است."غلو" از سوی اهل کتاب در گمان خدا بودن عیسی بن مریم(علیه السلام) ، پیامبر خدا و سخن گفتن از تثلیث و ادعای فرزند خدا بودن حضرت مسیح است که افراط گرایی در اعتقادات است و علت آن غلو و زیاده روی در ستایش و تمجید از حضرت مسیح و گرامیداشت او و قرار دادنش فراتر از منزلت بشری است. لذاست که گفته ایم ستایش اگر فراتر از حد شود، افراط است. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز فرمود: «آنچنان که مسیحیان عیسی بن مریم را ستودند و او را پرستیدند، مرا مورد ستایش و تمجید قرار ندهید.».
از جمله ستایش هایی که به مرز افراط و غلو می رسد آن است که به اولیای صالح خدا یا افراد عادی، چیزی فرا بشری نسبت داده شود. در ستایش از پیامبران نباید فراتر از آنچه که خداوند متعال یاد کرده مبالغه شود؛ از آن جمله: ادعای علم غیب برای خلق خدا - مگر در آن حد که پیامبران خدا از آن بهره دارند. خداوند متعال می گوید: «قُلْ لَا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلَّا اللَّهُ وَمَا یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ» (19)
بگو: جز خداوند کسی در آسمانها و زمین، نهان را نمی داند و درنمی یابند که چه هنگام برانگیخته خواهند شد. از این روست که شاهد افراط گرایی و مبالغه در ذکر فضایل برخی صالحان از سوی برخی اهل تصوف هستیم که به مرز مخالفت با شرع هم می رسد.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از مبالغه در ستایش و تمجید خود، نهی فرمود: « آنچنان که نصاری (مسیحیان) عیسی بن مریم را ستودند و پرستیدند مرا ستایش نکنید و تنها بگویید: بنده و فرستاده خدا.» مرا در همان مقام و منزلت حقیقی یعنی عبودیت خداوند متعال و مقام فرستادگی از سوی او قرار دهید. هرگونه ستایش مشابهی، افراط در اعتقادات و علتش غلو و مبالغه است.
و در خصوص تعدی و تجاوز باید گفت: آن هم افراط گری است زیرا در آن نیز از حدود شرع تجاوز شده است. خداوند متعال می گوید: «تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلَا تَعْتَدُوهَا وَمَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ» (20) (... اینها احکام خداوند است. از آنها تجاوز نکنید و آنان که از حدود خداوند تجاوز کنند، ستمگرند.) و نیز می گوید: «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَأَحْصُوا الْعِدَّةَ وَاتَّقُوا اللَّهَ رَبَّکُمْ لَا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُیُوتِهِنَّ وَلَا یَخْرُجْنَ إِلَّا أَنْ یَأْتِینَ بِفَاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ وَتِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ وَمَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ لَا تَدْرِی لَعَلَّ اللَّهَ یُحْدِثُ بَعْدَ ذَلِکَ أَمْرًا» (21) (ای پیامبر! چون زنان را طلاق می دهید، هنگام آغاز عده شان طلاق دهید و حساب عده را نگاه دارید و از خداوند که پروردگارتان است پروا کنید. آنها را از خانه هاشان بیرون نرانید - و خود نیز بیرون نروند - مگر کار ناشایسته آشکاری کرده باشند و اینها احکام خداوند است و هرکه از احکام خداوند پا فراتر نهد، بی گمان به خویش ستم کرده است. تو نمی دانی؛ شاید خداوند پس از آن فرمانی تازه پیش آورد.) "تعدی" (پافراتر نهادن) در اینجا گذشتن از حد و مرزی است که خداوند متعال برای مردان در صورت طلاق زنانشان قرار داده و آن را ستم به خویش و ستم عمومی تلقی کرده است؛ ولی اگر پای بند حدود شرع باشد، اعتدال و میانه روی است. و وقتی اعتدال و میانه ای در کار نباشد، افراط گری و بویژه تجاوز به حقوق خویش و حقوق دیگران است.
در سخن از بنی اسراییل، خداوند متعال می فرماید: «ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ أَیْنَ مَا ثُقِفُوا إِلَّا بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ وَحَبْلٍ مِنَ النَّاسِ وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الْمَسْکَنَةُ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ کَانُوا یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَیَقْتُلُونَ الْأَنْبِیَاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ ذَلِکَ بِمَا عَصَوْا وَکَانُوا یَعْتَدُونَ» (22) (جز در پناه خداوند یا پناه مردم، هرجا یافته شوند محکوم به خواری اند. و دچار خشمی از سوی خداوند شوند و محکوم به تهیدستی اند. آن بدین روست که به آیات خداوند کفر ورزیدند و پیامبران را ناحق کشتند. این بدان رو بود که سرکشی می کردند و از حد می گذراندند.) همه این جنایاتی که یهودیان در حق پیامبرانشان مرتکب شدند و دیگر گناهان آنها جملگی تجاوز به حدود الهی بود و هر تجاوزی به حدود الهی، افراط گری است.
"تنطع" و "تعمق" نیز به همین معناست. در مصنف عبدالرزاق به نقل از ابن سیرین به نقل از عبیده آمده که می گوید: « پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بر قومی گذر کرد و به ایشان سلام گفت، آنها پاسخش ندادند. حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره ایشان پرسید، گفتند: آنها نذر کرده یا سوگند خورده اند که امروز با کسی سخن نگویند». آن حضرت (صلى الله علیه و آله و سلم) فرمود: «متعمقان - یعنی متجاوزان از حدود الهی در گفتار و کردار - هلاک گردیدند.»
النووی می گوید: الخطابی گفته است: «"المتنطع"، متعمق در چیزی و سخت به جستجوی چیزی است که بنابر مذهب اهل کلام، ربطی به او ندارد و وارد کاری می شود که عقلش به آن نمی رسد.» عبدالله بن مسعود (رضی الله عنه) نیز می گوید: زنهار شما را از بدعت گذاری، زنهار شما را از "تنطع" و زنهار شما را از "تعمق" و هان! به دین کهن [اصیل] پایبند باشید.» این حدیث، فراخوانی است به عمل بدون تکلف و آسان به دین؛ آن گونه که یاران حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) معرفی کرده اند.
معیار افراط گرایی
تردیدی نیست که اتهام افراط گرایی به یک جبهه یا شخص معینی، تابعی از دیدگاههای گوناگون و سلیقه های مختلف است. در این زمان، شاهد موجی از تهمت به افراط گرایی به افراد و گروه ها از سوی جبهه های سیاسی و رسانه ای هستیم که مستند به قاعده و اساس معتبر یا معیار درستی نیست و بیشتر برخاسته از اختلاف منافع یا تضاد سیاست هاست. در تاریخ نیز شواهد بسیاری وجود دارد که نشان می دهد زدن برچسب افراط گرایی، کفر، زندقه یا نفاق به مردم رفتاری بوده که هیچ یک از ملل یا خلق ها یا ادیان یا گروهها از آن در امان نبوده اند. با نگاهی به تاریخ مدون بشری، می توان نتیجه گرفت که تاریخ غالبا داستان افراط گرایی هاست؛ زیرا افراط گرایی در بخش اعظم درگیری هایی که مردم به خود دیده اند، حرف نخست را می زده است.جامعه شناسان و علمای اجتماع کوشیده اند معیار و ملاکی برای مشخص ساختن افراط گرایی وضع کنند و روشن سازند که بر اساس کدام قاعده می توان اندیشه یا اقدامی را افراطی تلقی کرد. یکی از این علما می گوید: «رفتار اجتماعی - اعم از اینکه اخلاقی باشد یا غیر اخلاقی و مشروع باشد یا نامشروع - تنها در پرتو ارزش هایی که به آن رفتار معنا می بخشند، قابل درک هستند. به عبارت دیگر، مفاهیم در طبیعت اشیاء نیست بلکه اشیاء رنگ و فرهنگ گروههای معیار و مرجع را به خود می گیرد.»
بدین گونه برخی از انواع رفتارها جنبه مشروع و برخی دیگر جنبه انحرافی به خود می گیرند و این روند در چارچوب معیارهای گروههای حاکمی که معیارها و ملاکهای خود را بر تمامی جامعه تحمیل می کنند، صورت می پذیرد.
بنابراین ارزیابی رفتارها، در پرتو معیارهای اجتماعی که همچون هر چیز جامعه دچار دگرگونی است، انجام می شود؛ به گونه ای که احکام ارزشی ما نسبی هستند و در محیط های مختلف و جوامع گوناگون و در هر کدام از مراحل تاریخی و در فرهنگ های مختلف، متفاوت هستند. پس می توان گفت که فرهنگ و عرف های اجتماعی و سیاسی یا دینی ثابت و پذیرفته شده از سوی افراد جامعه یا اغلب آنان، خود مشخص کننده معیار افراط گرایی است؛ به گونه ای که هر اندیشه یا رفتار مخالف یا متجاوزی نسبت به جماعت، افراط گرایانه تلقی می شود.
ولی معیار افراط گرایی در اسلام در سرپیچی و تجاوز از دستورات شرع مقدس است. اگر برخی ها افراط گرایی علما را قول یا فعلی مخالف شریعت از سوی ایشان تلقی کرده اند، من ترجیح می دهم قول یا فعل مخالف شریعت را وارد مقوله افراط گرایی نسازم زیرا مخالفت شرع به معنای نقض آن و از آنجا خروج بر دین است؛ حال آنکه افراط گرایی، رفتن به فراتر از رضایت شرع یا فرمان های آن است. به عنوان مثال "وصال" در روزه داری را می توان مطرح کرد که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در حدیث مذکور از آن نهی فرمود.
بدین ترتیب می بینیم که معیار و ملاک افراط گرایی، میزان همسویی آنها با قواعد و اصول اجتماعی، دینی یا سیاسی حاکم است؛ هرچه یک اقدام از این قواعد فاصله بیشتری داشته باشد، افراط گرایی اش بیشتر است. ضروری است که این قواعد و اصول، پذیرفته شده باشند؛ چون نمی توان قواعد و معیارهایی را ملاک سنجش قرار داد که از سوی گروههای اجتماعی یا دینی یا جامعه سیاسی، مورد پذیرش قرار نگرفته باشند؛ همچنان که نمی توان به قواعد و معیارهایی تن داد که دیگران آنها را وضع کرده اند؛ آنگونه که مثلا امروزه از سوی ایالات متحده آمریکا صورت می گیرد و این کشور می کوشد به وسیله خود و شخصیت هایی، مفاهیم تازه ای برای اسلام در نظر گیرد که بیشتر با منافع آمریکا همخوانی دارند.
آیا ممکن است نادیده گرفتن قواعد و عرف ها برای لحظه ای، یک نیاز اجتماعی باشد؟ این پرسش بههنگام سخن گفتن از معیار و ملاک مرجعی برای مفهوم افراط گرایی بهویژه در عرصه های اجتماعی و سیاسی و دینی، مطرح می شود. به عبارت دیگر، آیا امکان دارد قواعد و اصولی اجتماعی و سیاسی و دینی به صورت مانعی در برابر پیشرفت و تکامل جامعه و حل مشکلات آن در آیند؟ یا آیا امکان آن هست که این قواعد و اصول از سوی طرفها، افراد یا گروه هایی علیه مصلحت جامعه مورد سوء استفاده قرار گیرند و پای بندی به آنها یا همسویی و هماهنگی با آنها دارای تأثیر منفی بر جامعه باشد؟ و در حالتی که قواعد و عرف و ارزش های اجتماعی، حالت منفی یاد شده را به خود بگیرند، آیا سرکشی در برابر آنها و به چالش گرفتن آنها کار درستی است؟ یعنی آیا امکان دارد که افراط گرایی به این معنا، خود به عنوان یک خواسته مطرح شود و در نتیجه، اقدام درستی تلقی گردد؟
از آن گذشته، پرسش دیگری درباره اینکه کدام طرف یا مرجع است که می تواند تعیین کند خروج بر قواعد و ارزش ها و عرف های ثابت و جاافتاده، به یک ضرورت تبدیل شده است، وجود دارد. تردیدی نیست که این مسئله در چارچوب ضرورت های تغییری که خود را بر جامعه محلی و بین المللی تحمیل می کنند وارد مسئله درگیری و کارزاری می گردد که زندگی در راستای پاسداری از جوامع و ارزش های والای انسانی و اصول اساسی آنها را ایجاب می کند.
برای تحقق این امر، حتما باید نشانه های معین و درد زایمان های شناخته شده ای وجود داشته باشد که اغلب ملت ها و خلق ها در دوره هایی آن را از سر گذرانده اند و به شکل دهی ارزش ها و اصول و ضوابط خویش رسیده اند. بر این اساس، وجود برخی انقلاب ها برای ایجاد تغییرات و از میان بردن فساد و مفسدان و نیز برخی جنگها برای دفع سرکشیها یا اشغال بیگانه یا تحقق استقلال در برابر قدرت های تجاوزگر، ضروری بوده است. لذا نمی توان ادعا کرد که هر افراط گرایی، ناپسندیده و به عبارت دیگر، هر افراط گرایی، واقعا افراط گرایی است؛ چه بسا آنچه افراط گرایی نامیده می شود اقدام بهینه علیه افراط گرایی حقیقی موجود و حاضر در جامعه ولی با نقاب نظام، دین یا ثبات و استقرار سیاسی و اجتماعی باشد.
بدین ترتیب، می توان گفت که وقتی جامعه دچار اختلال می شود و قواعد سامان بخش در برابر روند تغییر و اصلاح توانایی انجام وظیفه و نقش خود را به شکل صحیح از دست می دهند یا این قواعد و ضوابط خود به مانعی در برابر اصلاح نابسامانی ها تبدیل می شوند، تمرد و سرکشی در برابر آنها در شمار وظیفه همه مصلحانی در می آید که توانسته اند موارد اختلال و نابسامانی را به درستی تشخیص دهند.
و در این صورت افراط گرایی یا اقدام هایی که نیروهای زیان دیده از آن، افراط گرایی اش می نامند، کار سازنده و مثبتی می گردد؛ از جمله چنین کارهای به اصطلاح افراط گرایانه ای، جنبش های مقاومت در نقاط مختلف جهان است که با نیروهای ستمگر و اشغالگر و طاغوتی مبارزه می کنند و رسیدن به هدف های والا و شریفی را آماج خود قرار داده اند.
علل پیدایش افراط گرایی
تعادل و توازن و ثبات، شالوده زندگی اجتماعی است و زمانی که جامعه عنصر تعادل و ثبات را از دست دهد، زمینه مساعدی برای جنبش های افراطی فراهم می آید. در همین چارچوب، "خونسون" یادآور می شود اختلال کار کردی، زمانی اتفاق می افتد که یکی از نهادها یا سازمانهای تشکیل دهنده جامعه از انجام وظیفه خود در حفظ تعادل، باز می ماند. در این حالت اگر اصلاحی صورت نگیرد نظام اجتماعی به عنوان یک مجموعه، تعادل خود را از دست می دهد!!دکتر عدلی ابوطاحون در کتاب سرسیولجیا التطرف الدینی به نقل از "پارسونز" چهار شرط اساسی برای پیدایش جنبش های اجتماعی را بر می شمارد (1982 Tomkins) که عبارتند از:
١- وجود عناصر انگیزشی گسترده میان مردم و احساس از خودبیگانگی؛ یعنی وجود این احساس در میان افراد که نظام اجتماعی موجود به دلیل مشکلاتی چون تورم و رکود و بیکاری و غیره که افراد جامعه درگیر آنند، نیازمند تغییر است.
۲- ساماندهی گروهی با فرهنگ انحرافی؛ تحقق این شرط مستلزم ساماندهی از سوی رهبران و پیشگامان جنبش و فراهم آوردن همبستگی میان اعضای جنبش است.
۳- این شرط در پیوند با وجود ایدئولوژی یا منظومه ای از باورهای دینی است که می تواند به کسب مشروعیت جنبش بیانجامد.
4 - و شرط آخر مربوط به میزان ثبات اجتماعی است که جنبش با آن و رابطه ای که با تعادل جامعه دارد، برخورد می کند.
و نتیجه گیری می کند که جنبش های افراطی دینی بر اساس سمت و سوی کارکردی برخاسته از ناکامی نظام های سیاسی در رویارویی با مشکلات اجتماعی و اقتصادی موجود در جامعه به دلیل نبود نهادها و ساختارهای لازم برای انجام چنین مأموریتی است. با توجه به ضعف و سستی این نهادها و ساختارها، جنبش های اجتماعی افراطی، زاییده تغییرات انباشته در جامعه ای است که ارزش ها و معیارهای آن نیازهای افرادش را برآورده نمی سازند و با متغیرهای جامعه هماهنگی ندارند.
برخی نیز برآنند که حاشیه گری اجتماعی جزو مفاهیمی است که در شماری از تخصص ها از جمله: جامعه شناسی، روانشناسی و مردم شناسی مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. دکتر ثروت اسحاق به تعدادی از ویژگی های انسان حاشیه ای اشاره می کند:
۱- انسانی ناوابسته به جامعه است.
۲- موضع حاشیه ای انسان به شکل گیری تعدادی ویژگی های شخصی متضاد با جامعه می انجامد.
۳- انسان حاشیه ای در تلاش برای بیان حاشیه ای و فاقد نقش بودن خود در جامعه، به افراط گرایی روی می آورد.
4- گروه های حاشیه ای به دلیل اشباع انفعالی که دین برای ایشان به ارمغان می آورد، به آن پناه می برند.(23)
علاوه بر آنچه یاد کردیم، نظریات تفسیری دیگری در علل پیدایش افراط گرایی مطرح است. از جمله نظریه محرومیتی که مدعی است محرومیت مردم را برای واداشتن مقامات و نهادهای حاکم به بهبود شرایط ایشان، به ساماندهی خویش سوق می دهد.
نظریه جامعه توده ای نیز به عنوان چارچوبی برای تفسیر و توجیه افراط گرایی مطرح است. سردمداران این نظریه برآنند که جنبش های افراطی به علت فروپاشی ناگهانی روابط و پیوندهای اجتماعی و ظهور حالتهایی از اهمال و بی توجهی، ظهور پیدا می کنند. چنین وضعی به نبود گروههای واسطه ای که حلقه وصلی میان رهبران و توده ها هستند و کار کنترل اجتماعی را انجام می دهند، می انجامد. این حالت به نوبه خود منجر به دخالت افرادی که سمت رهبران ماجراجو را دارند و افراد را در جنبش های افراطی علیه نظام به خدمت می گیرند، می شود. چندین نظریه دیگر نیز وجود دارد که عمدتا روانشناختی هستند؛ از جمله "نظریه غریزه مرگ"، "نظریه ذخیره ای" و "نظریه آموزش".
فشرده این نظریه ها از این قرار است که حالت های افراط گرایی در جاهایی دیده می شود که تعادل جامعه مختل می گردد و روابط اجتماعی به هم می خورد و افراد از بی توجهی و به حاشیه راندگی مینالند و فرصت مشارکت در زندگی سیاسی و اجتماعی و نقش خود را از دست می دهند و آرزوها و ایده هایشان دست نیافتنی می گردد و رؤیاهایشان با واقعیت های تلخ و سختی که در آن زندگی می کنند، برخورد می کند.
دین حاشیه مناسبی برای دردمندان جهت حرکت در محدوده آن برای اثبات وجود خویش و تثبیت نقش خود در زندگی اجتماعی است زیرا دین، عرصه گشوده ای در برابر همه مردم با موقعیت های مختلف علمی، فرهنگی و اجتماعی است و هرچند راهی برای تحقق اهداف دنیوی نیست ولی پیروزی آن جهانی آنان را تضمین می کند و از نظر متدینان، هدف عالی و غایی زندگی در این دنیاست.
و البته این بدان معنا نیست که افراط گرایی فقط شکل دینی به خود می گیرد یا مستند به شالودهای دینی است. گاه افراط گرایی جنبه الحادی دارد و هرگونه نقشی برای دین و مقوله های دینی را از اساس نفی می کند. در تاریخ، ما شاهد جنبش های افراطی مبتنی بر انکار دین، لاابالیگری یا کمونیسم در زندگی هم بوده ایم. در عصر ما، دین بزرگترین نقش را در مدیریت جنبش های اجتماعی در میان اغلب ملل و خلقها - بویژه پس از فروپاشی شماری از منظومه های سیاسی و نظریات فکری و سیاسی که در مرحله ای دریچه نجات رهایی خلقها به شمار می رفتند - ایفا می کند؛ ولی همواره به نتایج عکسی دست یافته و در تحقق رؤیاها و آرزوهای خلقها در آزادی و عدالت و پیشرفت، ناکام بوده است.
در اینجا باید به نقش بحرانهای ناشی از سلطه گروههای دینی افراطی از جمله در مسئله فلسطین اشاره کنیم. صهیونیست های افراطی در تشکیل دولت اسرائیل با استفاده از سرزمین و حقوق ملت فلسطین و محافظه کاران جدید در ایالات متحده آمریکا بویژه طی دوران ریاست جمهوری جورج دبلیو بوش (پسر) - که جریانی صهیونیستی - مسیحی است - نقش عمده ای ایفا کردند.
همچنین یورشی که اسلام از سوی سازمانها و نهادهای مسیحی بویژه سازمانهای فعال در عرصه مسیحی سازی مسلمانان در بسیاری از نقاط جهان و یورش تبلیغاتی که ارزش ها و اخلاق و احکام اسلام را آماج تیرهای زهرآگین خود قرار دادند و کوشش های مربوط به سوق جوانان مسلمان به سوی لاابالیگری و وادادگی اخلاقی، علت شکل گیری برخی حالت های افراطی اسلامی در قبال تسلیم پذیری هیئت حاکمه سیاسی در قبال این یورش ها در ازای عدم توجه جدی مراجع دینی رسمی همکار و همنوا با سلطه رسمی بوده است.
افراط گرایی دینی: یهودیت
شرایع آسمانی برای رهایی مردم از تاریکی ها و هدایت آنان به سوی نور پدید آمدند؛ ولی شرایع دینی بویژه یهودیت و مسیحیت درگیر شرایطی شدند که به دگرگونی آنها انجامید؛ به گونه ای که قرآن کریم تأکید می کند پیروان این ادیان تغییراتی در دین به وجود آوردند و متن آن را تحریف کردند. طبیعی است که این احکام، منافع مادی برخی ها را در معرض خطر قرار می داد. لذا آنها کوشیدند تا از هر راه ممکن، منافع خود را حفظ کنند؛ همچنان که به علت ضعف انگیزه های ایمانی، اینان کوشیدند تا خود را از قید و بندها رها سازند و از ضوابط شرعی، سرکشی نمایند و به غرایز و شهوتهای خویش میدان دهند.ظاهرة عادت یهودیان چنین بود. آنها علاوه بر تحقیر ملل دیگر و القاء این باور که مردم تنها برای خدمت کردن به آنها آفریده شده اند (در سفر مکابی های دوم (؟) (۱۰-34) ادعا شده که اسرائیل (یعنی یعقوب پیامبر علیه السلام) از خدای پرسید: «چرا جز این ملت برگزیده، خلق دیگری را آفریدی؟ پاسخش داد: تا بر پشت آنان سوار شوید و خونشان را بمکید و گیاهانشان را بسوزانید و ظاهرشان را آلوده کنید و آبادی هایشان را ویران سازید.» آیا افراط گرایی و غلوی بیش از این سخنی که یهودیان آن را به آفریدگار بزرگ نسبت می دهند، وجود دارد؟ با این حال روابط یهودیان با یکدیگر نیز روابط نفرت انگیز و کینه جویانه ای بود.
در قرآن کریم آمده است: «لَقَدْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَأَرْسَلْنَا إِلَیْهِمْ رُسُلًا کُلَّمَا جَاءَهُمْ رَسُولٌ بِمَا لَا تَهْوَى أَنْفُسُهُمْ فَرِیقًا کَذَّبُوا وَفَرِیقًا یَقْتُلُونَ» (24) (همانا ما از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم و به سوی آنان پیامبرانی فرستادیم. هرگاه پیامبری نزد آنان چیزی آورد که دلخواهشان نبود، دسته ای را دروغگو شمردند و دستهای دیگر را کشتند.)
و قرآن کریم از سخت دلی آنان سخن گفته است: «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِکَ فَهِیَ کَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ» (25) (باز، از پس آن دلهایتان به سختی گرایید؛ چونان سنگ ها بلکه سخت تر زیرا بی گمان از برخی سنگ ها، جویبارها فرا می جوشد و برخی می شکافد و از آن آب بیرون می زند و برخی از بیم خداوند فرو می غلتند؛ و خداوند از آنچه انجام می دهید، غافل نیست.)
و خداوند عزوجل فرمود: «وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ لَا تَسْفِکُونَ دِمَاءَکُمْ وَلَا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَکُمْ مِنْ دِیَارِکُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَأَنْتُمْ تَشْهَدُونَ * ثُمَّ أَنْتُمْ هَؤُلَاءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَکُمْ وَتُخْرِجُونَ فَرِیقًا مِنْکُمْ مِنْ دِیَارِهِمْ تَظَاهَرُونَ عَلَیْهِمْ بِالْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَإِنْ یَأْتُوکُمْ أُسَارَى تُفَادُوهُمْ وَهُوَ مُحَرَّمٌ عَلَیْکُمْ إِخْرَاجُهُمْ أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتَابِ وَتَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذَلِکَ مِنْکُمْ إِلَّا خِزْیٌ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ یُرَدُّونَ إِلَى أَشَدِّ الْعَذَابِ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ» (26) (و یاد کنید آنگاه را که از شما پیمان گرفتیم که خون همدیگر را نریزید و یکدیگر را از خانه هاتان آواره نسازید؛ پس بر آن عهد اقرار کرده و خود (برآن) گواهی میدهید. آنگاه این شمایید که یکدیگر را می کشید و دسته ای از خودتان را از خانه هاشان بیرون می رانید و با گناه و ستم به زیان آنها از یکدیگر پشتیبانی می کنید؛ و با این حال اگر به اسیری نزد شما آیند، آنان را بنابر حکم تورات با دادن سربها، آزاد می کنید؛ با آنکه بیرون راندنشان بر شما حرام است. آیا به بخشی از کتاب (تورات) ایمان می آورید و به بخشی دیگر کفر می ورزید؟ کیفر کسانی از شما که چنین کنند جز خواری در این جهان چیست؟ و در رستخیز به سوی سخت ترین عذاب باز برده می شوند و خداوند از آنچه می کنید، غافل نیست.)
یهودیان در فرهنگ و آداب خلقها به عنوان ملت بخیل و کسانی که برای به دست آوردن مال و حفظ آن به هر کاری دست می زنند، شهرت دارند. آنها غالبا در محلات خود، منزوی هستند و همواره در حال توطئه چینی علیه دشمنان خویش اند. و کارهایی که آنها در فلسطین طی یکصد سال اخیر انجام داده اند، خود بهترین دلیل بر افراط گرایی و خصومت آنان با ارزش ها و اخلاق انسانی است. آنها ملت فلسطین را به خاک و خون کشیدند و از سرزمین خود بیرون راندند و کشتارهایی به عمل آوردند که زبان از وصف هولناکی و زشتی آن ناتوان است.
اگر آنچه یهودیان انجام داده و می دهند افراط گرایی نیست، پس افراط گرایی کدام است؟ آیا همه جنایات ایشان خارج از چارچوب قواعد جامعه بشری نیست؟ یهودیان به علت چیرگی بر منابع ثروت جهانی و در اختیار داشتن رسانه های گروهی توانسته اند حقایق را دستکاری کنند و اوضاع را وارونه نشان دهند و خود را در برابر کشورهای غربی به عنوان قربانی جلوه گر سازند. اینها همه، چیزی از حقایق را عوض نمی کند. آنچه چند سال پیش در "جنین" اتفاق افتاد و آنچه امروزه در "غزه" اتفاق می افتد، نمونه ای از اعمال جنایتکارانه دولت غاصب یهود بر سرزمین فلسطین است.
مسیحیان و افراط گرایی
تاریخ مسیحیان شاهد نبردهایی میان خود و نیز میان خود و دیگران است که از جنگهای پیروان دیگر ادیان بیشتر بوده است. از دیدگاه ما مسلمانان، دیانت مسیحیت امروزی، مبتنی بر تحریف و دروغ و گمراهی است.پس از ظهور اختلاف در اعتقاد به الوهیت حضرت مسیح (علیه السلام) و قائلان به ناسوتی بودن وی، مسیحیان کشتارهای بی حد و حصری نسبت به یکدیگر مرتکب شدند که بخش اعظم آنها از راه ترور و توطئه تحقق یافت.
گفته می شود اولین بار، بدعت ها به دست پولس رسول - که ادعای الوهیت مسیح را کرد و قائل به تثلیث شد به صورت گرفت. کلیسا پس از آن در این خطا باقی ماند و خرافاتی چون عشای ربانی و آمرزش گناهان را بدعت کرد و در میان مسیحیان هرکس با این خرافات و بدعتها مخالفت می کرد، مجازاتش شکنجه یا قتل بود.
در قرن چهارم میلادی، آریوس (366 م) با ایده الوهیت مسیح مخالفت کرد. امپراتور نیز مجمع نیقیه (نام شهری در آسیای صغیر که امروزه آن را از نیق می نامند) را برای بحث در این موضوع برگزار کرد. نتیجه این مجمع یا کنفرانس، اتخاذ تصمیم در مورد محکومیت آریوس و سوزاندن کتابهای او و تحریم داشتن و خواندن آنها بود. پیروانش نیز در معرض طرد و شکنجه و تبعید و اعدام قرار گرفتند.
در عهد "تیو دوسیوس" (395 م) برای اولین بار دادگاه های تفتیش عقاید انگیز سیون مطرح گشتند. این دادگاه ها مرکزی برای بدترین و وحشیانه ترین نوع شکنجه و آزار بود و اعضای آن را راهبان تشکیل می دادند. وظیفه ایشان کشف مخالفان عقیدتی بود. آنها از قدرت و نفوذ بسیاری برخوردار بودند و در برابر کسی مسؤول کرده های خود نبودند.(27)
نیازی به یادآوری آنچه دادگاه های تفتیش عقاید در اسپانیا در حق مسلمانان انجام می دادند، وجود ندارد؛ چون در این دادگاه ها، کسانی که احتمال مسلمان بودنشان می رفت مورد پیگرد قرار می گرفتند و تا حد سوزاندن یا قتل، شکنجه می شدند و در این میان، کودک و سالخورده تفاوتی نداشتند. گفته می شود که میلیونها نفر در این دادگاهها حکم اعدام گرفتند.(28)
کشت و کشتار میان پروتستان ها و کاتولیک ها، متقابل بود؛ زمانی که پروتستانیسم" ظهور کرد کلیسای کاتولیک به آزار پروتستان ها پرداخت و شمار فراوانی از آنان را به قتل رساند. مهمترین کشتار مربوط به پروتستان ها، کشتار پاریس در 24 اوت ۱۵۷۲ میلادی بود که کاتولیک ها علیه میهمانان پروتستان خود که برای حل و فصل در راستای نزدیک ساختن دیدگاههای یکدیگر به پاریس دعوت شده بودند - به راه انداختند و تمامی آنان را در حالی که در خواب بودند، از دم تیغ گذراندند. صبح هنگام، در خیابانهای پاریس، سیل شادباش ها از سوی پاپ و پادشاهان کاتولیک [به خاطر تحقق این پیروزی بزرگ] روانه دربار چارلز گردید.
ابوطاحون در کتاب خود: سوسیولوجیة التطرف الدینی (جامعه شناسی افراط گرایی دینی) می گوید: «شگفت اینکه پروتستانها نیز پس از قدرت گرفتن، همین عمل خشونت آمیز را با کاتولیک ها انجام دادند. آنها در برخورد با دشمنان سابق خود، از وحشیگری کمتری برخوردار نبودند.»
ولی آنچه مسیحیان اروپایی با مسلمانان طی جنگهای صلیبی به عمل آوردند، نشان می دهد که مسیحیتی که به عنوان دین رحمت و مهرورزی توصیف می گردد، از سوی برخی پیروان آن، به پدیده متناقضی تبدیل شد و وحشیگری را به اوج خود رساندند.
دکتر احمد شلبی در فرهنگنامه خود: مقایسه ادیان، مسیحیت از "گوستاو لوبون" فرانسوی نقل می کند: «خویشان صلیبی و پرهیزگار ما تنها به انواع خشونت و ویرانی و شکنجه بسنده نکردند؛ آنها کنگره ای برگزار کردند و در آن تصمیم به کشتار جمعی ساکنان مسلمان بیت المقدس و یهودیان و خوارج مسیحی - که شمارشان به شصت هزار نفر می رسید - گرفتند و آنها را طی تنها هشت روز، از صفحه روزگار محو کردند و حتی یک زن، کودک یا سالمند را نیز از ایشان استثنا نکردند.»(29)
گو اینکه برخی ها همه تحریف های صورت گرفته در آموزه های اصیل مسیحیت را به نفوذ برخی یهودیان در صفوف مسیحیان نسبت می دهند؛ از جمله: پولس که از هر کس دیگری با مسیحیت دشمنی بیشتری داشت و پیروان این دین را شکنجه بیشتری داد ولی یکباره تبدیل به مبلغ مسیحیت گردید. و گفته می شود او موفق شد چیزهایی را وارد دیانت مسیحیت کند که آن را از یک دیانت توحیدی به دیانتی سراپا خرافات و دروغ و در حقیقت نقطه مقابل توحید، مبدل ساخت.
در دوران کنونی نیز در آمریکا فرقه ای به نام مورمون ها وجود دارد که فرقه ای صهیونیستی - مسیحی است و یهودیان نقش سترگی در شکل دهی به عقاید آنان ایفا کردند؛ مورمونیسم نوعی جدایی طلبی مسیحیت است. این فرقه کتابی مشابه "تلمود" دارد که در همه چیز با آن برابری می کند و می شود گفت نسخه ای طبق اصل از آن است. پیروان این فرقه، همه دیدگاههای صهیونیسم در مورد قدس و فلسطین را قبول دارند.
علل افراط گرایی پیروان مسیحیت
حال این پرسش مطرح می شود که ادیان توحیدی که پیامبران الهی آنها را برای اصلاح کار بشریت و برای گسترش فضای مهرورزی و همکاری و تسامح میان مردم به ارمغان آوردند، چگونه پیروان این ادیان می توانند ارزش های ایمان را منحرف سازند و مردم را بدین باور سوق دهند که این ادیان فرمان به قتل و تجاوز و غصب می دهند و آزار و اذیت مخالفان را روا می دارند؟ ادیان آسمانی بویژه مسیحیت، به گفته خود مسیحیان، دیانت تبشیر یعنی فراخوان مردم به محبت و تسامح و عدم معامله به مثل و صاحب گفته مشهور: «هر کس بر گونه راستت نواخت، گونه چپ خود را نیز برابرش قرار ده» است.پادشاهان مسیحی اروپایی، جنگ های صلیبی را با شعار: "آزادی بیت المقدس" به منظور تسهیل حج مسیحیان (سفر حج به کنیسه قیامت و مهد حضرت مسیح) به راه انداختند ولی حقیقت در جریان جنایات آنان علیه مردم بیگناه و آنانی که همراه جنگهای صلیبی نبودند روشن گردید. حتی مسیحیان سرزمین شام نیز از قتل و شکنجه - بویژه در مورد کسانی که زیر بار همکاری با متجاوزان اشغالگر نرفتند . در امان نماندند.
هدف از حمله های صلیبی، فتح سرزمین های جدید برای استعمار از سوی رهبرانی بود که اینک عرصه اروپا را برای خود تنگ می دیدند و طمع به تأسیس مملکتهای تازه ای در سرزمین شرق اسلامی داشتند تا بتوانند در آنجا نیز تاج و تختی برای خود دست و پا کنند و القابی را یدک بکشند و دستاوردهای مالی و اقتصادی برای استفاده از آنها در نیل به اهدافشان داشته باشند.
لذاست که می بینیم اطماع شخصی و توسعه طلبی های ملی برخی ماجراجویان، انگیزه اصلی حرکت این جنگجویان بود؛ و از آنجا که حتما باید انگیزه ای برای واداشتن مردم به حمل اسلحه و بذل جان و مال وجود داشته باشد، با توجه به جایگاه دین نزد عوام مردم، به دین پناه آوردند. و چون آموزه های دینی، چنین رفتارهایی را نمی پسندید ناگزیر شدند از برخی راهبان یا شریعتمداران برای تحریف تعالیم دینی و ارائه تفسیرهای همسو با تحریفات خود و حتی اختراع متون دینی، کمک بگیرند. این امر منجر به گسترش اندیشه های افراطی و فراخوانهای افراط گرایانه ای شد که خشونت را به عنوان بهترین راه حل مشکلات برای یاری به دین و برتری پیروان آن، نشان می دادند.
افراط گرایی دینی نزد مسلمانان
اسلام عقیده ای است که ایمان به خدا و فرشتگان و پیامبران و کتابهای او و هر یک از آن علوم غیبی که در قرآن وارد شده را در بر می گیرد و شریعتی است که همه امور زندگی انسان را به مثابه آفریده برتر و مکلف به آبادانی زمین شامل می شود. می توان گفت که شریعت اسلامی طبق برداشت فقها از آن، تقریبا برای همه مسائل زندگی و انسان، عنوان و سرفصل دارد.از جمله مهمترین نکته ای که مسلمانان پس از وفات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بر آن انگشت گذاردند، موضوع خلافت یعنی رهبریت سیاسی جامعه بود. موضوع جانشینی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) باعث درگیری میان گروههایی از مسلمانان شد و بر اثر آن، فرقه ها و گروهها و جماعت ها شکل گرفت. این اختلافها و درگیری ها تا آنجا ادامه یافت که هیچ خلیفه، امیر یا حاکمی بدون دشمنان و مخالفانی که ولایت او و از آنجا مبایعت با او را رد می کردند و به عزل و گزینش دیگری جز وی فرا می خواندند، نبود. در طول تاریخ اسلام - تا آنجا که می دانیم - هیچ خلیفه ای از اجماع در ولایت با حقانیت خویش، بهره نبرد. حتی خلفای راشدین چهارگانه که عهده دار خلافت گشتند و آن را به دیگری سپردند با مسلمانان و برخی یاران رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) روبه رو بودند که زیر بار بیعت با ایشان نرفتند؛ خلفای بعدی که جای خود دارند!
به رغم اینکه ما امروزه شاهد اختلاف هایی میان مسلمانان در مورد مسائل اعتقادی یا فکری هستیم، ولی حقیقت این اختلاف ها تنها سیاسی و در مورد خلافت و حکومت و مواضع سیاسی است. از آنجا که خلافت به نظر اغلب مسلمانان مسئله ای دینی است، اختلاف در مورد آن، آمیخته با مواضع و دیدگاههای دینی و بهره گیری از متون مقدسی از کتاب خدا و سنت نبوی و تفسیر و تأویل آنها در راستای حمایت از مواضع معینی است.
ان موضوع با اجتماع سقیفه (سقیفه بنی ساعده) آغاز شد و بعدها ادامه یافت و تا امروز که جنبش های اسلامی با عنوان جنبش های اسلام سیاسی دارای مواضعی در سیاست و حکومت و امارت و غیره مطرح هستند، حضور دارد. اختلاف های سیاسی در گذشته به شکل گیری فرقه های دینی با اندیشه های - تا حد فراوانی - افراطی انجامید. تاریخ اسلام شاهد حضور دهها فرقه افراطی است که اندیشه های آنها پیرامون اشخاص معینی شکل گرفته بود و هر کدام مدعی بودند کسانی که به ایشان فرا می خوانند، صاحب حق امامت، خلافت یا ولایت هستند. تأکید می کنیم برخی از این فرقه ها که به علت اختلاف پیرامون خلافت و امامت شکل گرفته اند، افراطی نیستند بلکه فرقه های معتدلی هستند؛ زیرا در فراخوان هایی که به عمل می آورند، چیزی که مخالف کتاب خدا یا سنت پیامبر باشد، وجود ندارد. البته فرقه هایی بوده اند که با برخی امرا و سلاطین درگیری هایی داشته اند.
برخی فرقه های افراطی در آنچه به رهبران و بزرگان خود نسبت داده یا اندیشه هایی که مطرح کرده یا حوادثی که مدعی وقوع آنها شده اند، راه غلو و افراط پیش گرفته اند. کمتر فرقه دینی افراطی است که در برخورد با دشمنان و مخالفان خود یا کوشش در ایجاد تغییر، به خشونت و به کارگیری زور متوسل نشده باشد. گفتگو و مناظره غالبا میان دو طرف مخالف و متخاصم صورت می گیرد و معمولا ثمرة فراوانی از گفتگوها و مناظره ها حاصل نمی شود و بیشتر به درگیری مسلحانه می انجامد.
همان گونه که کسانی هستند که مدعیند در آن سوی تمامی نمودهای خشونت و افراط گرایی مسیحیان، افراد یهودی وجود دارند، این داوری در مورد مسلمانان نیز صدق می کند؛ چون برخی تاریخ نگاران یا علمای مسلمان مدعیند که یهودیان در آن سوی افراط گرایی و غلو دینی مسلمانان، حضور دارند که آغازگر آن نیز عبدالله بن سبأ، یهودی یمنی است که اسلام آورد و در راستای پخش فراخوانهای فتنه انگیزانه کوشید و از اختلاف میان حضرت علی (علیه السلام) و دیگر صحابه، سوء استفاده کرد.
امکان این هست که وقتی می گویم همه بدبختی هایی که بر مسلمانان وارد شده یا فتنه هایی که آنها را فرا گرفته زیر سر توطئه های یهودی است، مبالغه ای شده باشد؛ ولی به قول معروف «تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها» بویژه که حوادث تاریخی، گواه توطئه چینی های یهودیان علیه مسلمانان بویژه علیه پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است. به هر حال، حجم دخالت های یهودیان در شعله ور ساختن آتش فتنه میان مسلمانان هرچه باشد، اصل مشکل نزد خود مسلمانان است و یهودیان و امثال آنان از تناقضها و تضادهای موجود در میان امت، سوء استفاده می کنند.
انصاف حکم می کند که خاطرنشان سازیم اطلاق صفت افراط گرایی بر گروه یا طایفه ای را نباید بی هیچ بررسی بپذیریم؛ زیرا تاریخ را غالبا قدرتمندان و پیروزمندان می نویسند و معلوم نیست درست باشد و آنچه را به فرقه ها و جماعت های به اصطلاح افراطی وغیره نسبت می دهند صحت داشته باشد و واقعا اندیشه های آنان افراطی بوده است یا خیر. زیرا غالبا این گروه های موسوم به افراطی با حاکم یا با علما و مردان دینی که کار صدور فتوا و احکامی شرعی در توجیه کارها و جنایات آن حاکم علیه مردم را بر عهده داشتند، از در مخالفت در می آمدند.
افراط گرایی دینی اوایل اسلام
عبدالله بن الزبیر [۱ - ۷۳ ه.ق] که در مدینه با خلافت وی بیعت شد و به مدت به سال بر حجاز و عراق و مصر حکمرانی کرد، به عنوان متمرد و سرکش و خارج از قانون و شرع معرفی و دستگیر شد و به دست گروهی که هرگز در شأن اجتماعی و دینی او نبودند به قتل رسید؛ حال آنکه او در شمار خویشان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و عایشه، ام المؤمنین و پدرش ابوبکر الصدیق به شمار می رفت. او نوۂ ابوبکر بود.همین برخورد با سرور جوانان بهشتی یعنی امام حسین (علیه السلام) صورت گرفت؛ چون او به دست گروهی از اراذل و اوباش به شهادت رسید. حال آنکه آنحضرت مرتبه بسیار والایی از شرف و علم و فضیلت و دین و خویشاوندی با حضرت محمد (صلى الله علیه و آله و سلم) و حضرت علی و حضرت فاطمه (علیهما السلام) داشت.
بر این اساس، چه بسا افراط گرایی عملا در طرف پیروز میدان وجود داشته باشد؛ که در این صورت آن را به خصم نسبت می دهند. تاریخ ما سرشار از افراط گرایی حاکمان و سلاطین و فاصله گرفتن ایشان از احکام شرع است. اگر تاریخ نبرد دشمنان خارجی دولت اسلامی در پرونده این حاکمان وجود نداشت (که باعث سکوت امت نسبت به جنایات آنان شده بود) فضیلت قابل ذکری در میان مردم نداشتند و زشتی کارها و سیاست های آنان کاملا آشکار می شد. در تاریخ کنونی و معاصر نیز می بینیم که چگونه نیروهای افراط گرای جهانی که برخوردار از نیروی سلاح و اقتصاد و رسانه ای و تبلیغات هستند و می زنند و می کشند و ویران می کنند و ملل ضعیف را آواره می سازند و به حقوقشان تجاوز می کنند و سرزمین ایشان را اشغال می نمایند. چنین نیروهایی کسانی را که در برابرشان می ایستند و تجاوزهای ایشان را پاسخ می گویند و برای حمایت از وطن و اهل و حقوق آن، فداکاری می کنند، تروریسم و افراط گرا و خشونت طلب، معرفی می کنند.
مثال فلسطین در میان ما کاملا زنده و گویاست. به رغم جنایات یهودیان و مخالفت ایشان با همه عرفها و حقوق بین المللی و انسانی و دینی، یهودیان صهیونیسم به عنوان قربانیان خشونت و افراط گرایی و تروریسم فلسطینی معرفی شده اند و به رغم تفاوت هنگفت در سلاحهای مورد استفاده این نبرد و کشتارهای روزمره در حق ملت فلسطین از هنگام شکل گیری باندهای تروریستی - صهیونیستی تا امروز، تصویری که رسانه های غرب می کوشند آن را رواج دهند آن است که فلسطینی ها تروریست و افراط گرا هستند. در این زمان که هر اتفاقی مستقیما با صدا و تصویر به سرتاسر جهان منقل می شود، چنین تزویر و دروغهایی صورت می گیرد. در گذشته های دور که اخبار، سینه به سینه پخش می شد، جای خود دارد.
تأثیر عقاید و فرهنگ های ملل غیرعرب بر افراط گرایی دینی
می دانیم که اعراب، بدوی و صحرانشین بودند و از فلسفه ها و عقاید ملل پیرامون خود از جمله ایرانیان و رومیان و هندیان و چینی ها و یونانی ها بسی فاصله داشتند. این ملل با فلسفه ها و عقاید و خرافات و ادیان آشنا بودند و فرهنگ های ویژه ای متعلق به پادشاهان و سلاطین و حکام داشتند که گاه به حد پرستیدن حاکم و خدا یاسایۂ خدا پنداشتن وی بر روی زمین هم می رسید.حضرت محمد بن عبدالله (صلى الله علیه و آله و سلم) دین پاک و شریعت آسان و عقیدۂ توحید را به ارمغان آورد؛ عقیده ای که متناسب با فطرت انسانی و همسو با عقل و منطق انسان عرب و هماهنگ با محیط صحرایی و به دور از پیچیدگی های فلسفی بود. با گسترش اسلام به خارج از جزیرة العرب و ورود ملل همسایه (فارس ها، رومیها هندی ها و دیگران به دامان اسلام، غیر ممکن بود که این تازه اسلام آوردگان - چه با حسن نیت و چه با سوء نیت - تحت تأثیر این فرهنگ ها قرار نگیرند؛ چون می دانیم که ورود به اسلام به صورت گروهی و با تسلیم شدن شهرها و روستاها و آبادی ها و قبایل عشایر صورت می گرفت و هر جماعتی، به مجرد اسلام آوردن رئیس یا پادشاه یا امیر یا شیخ خود، جملگی اسلام می آوردند.
تردیدی نیست که شمار علما و مبلغان و شارحان دین برای انتقال تعالیم و احکام و اصول اسلام با همان سرعت ورود دیگران به اسلام، بسنده نبود؛ لذا فرصت درآمیختن خرافات و عقایدی ناهماهنگ با سادگی و پاکی اسلام فراهم گردید و تشخیص سره از ناسره برای عوام الناس دشوار بود و اگر قرآن کریم و حفظ آن نبود، اوضاع بدتر از این می شد. لذاست که در بیشتر فرقه های افراطی به برخی رهبران یا پیامبران و فرستادگان نسبت خدایی می دهند. در برخی کتاب ها در راستای غلو در مقام حضرت علی بن ابی طالب (علیه السلام) او را خدا می نامند. سبییه از این گروهند((سبییه، فرقه ای منتسب به عبدالله بن سبأ مشهور به ابن السوداء هستند. او یهودی اهل صنعاء بود که در زمان عثمان، اسلام آورد. شیفته مناقشه ها و بحث های دینی بود و در سرزمین های اسلامی به گشت و گذار می پرداخت و می کوشید اندیشه های گمراه آمیز خود را در هر جایی منتشر سازد. از حجاز آغاز کرد و به بصره و کوفه و سپس شام رفت. پس از آنکه مردم شام او را بیرون کردند به مصر رفت. او از کسانی بود که مردم را علیه عثمان بن عفان تحریک کرد و گفته می شود مصری ها تحت تأثیر فراخوان وی قرار گرفتند و در شورش علیه خلیفه سوم شرکت کردند. سبییه بدعت خود را در زمان حضرت امام علی (علیه السلام) برملا ساختند. وقتی عبدالله بن سبا عشق خود را به حضرت امام علی (علیه السلام) اظهار داشت آن حضرت او را به خود نزدیک ساخت ولی هنگامی که بر بدعتهای وی واقف گشت ، در صدد قتل وی بر آمد ولی ابن عباس او را از این کار نهی کرد و گفت: اگر او را بکشی، یارانت با تو از در مخالفت در خواهند آمد و چون حضرت امام علی (علیه السلام) از فتنه هراس داشت ، او را به مدائن تبعید کرد. در آنجا، عوام الناس پس از شهادت حضرت امام علی (علیه السلام) گرد او جمع شدند. شهرستانی یادآور شده که این فرقه از فرقه های افراطی ای است که بدعت و گمراهی را با خود آوردند))؛ برخی فرقه های اسماعیلی نیز قائل به آنند که خداوند در صورت امام جعفر صادق (علیه السلام) تجلی پیدا کرده است. دکتر عدلی على ابوطاحون از الخطابیة، المعمریة، البزیقیة، المعمریة، العملیة (یا العمیریة)، المفضلیة و قرامطة به عنوان فرقه های افراطی یاد می کند. فرقه های بسیار دیگری وجود دارد که به آنها غلو و افراطی گری نسبت می دهند و برخی از آنها تا امروز وجود دارند.
اسلام دین توحیدی ناب
تردیدی نیست که اسلام دین توحیدی ناب و خالص برای خداوند عزوجل است و خدا یگانه آفریدگار همه چیز است. فرقه هایی هستند که خاستگاهی اسلامی دارند یا مدعیند که فرقهای اسلامی اند و در ایده های خود به تأویل آیات قرآنی یا حدیث نبوی پرداخته اند. سپس دیدگاههایی متناقض با اسلام و توحید صریح آن یا با مقتضیات ایمان از جمله ادعای الوهیت یکی از خلق خدا یا در آمیختن بخشی از خدا در وجود یکی از خلق خدا دارند؛ همچنان که فرقه ای با نام البیانیه(30) چنین کرده و مدعی شده که بخشی از خدا در وجود حضرت امام علی (علیه السلام) دمیده شده و با جسم او متحد گشته و به همین دلیل او علم غیب می دانست و با کفار می جنگید و همواره پیروز میدان بود و توانست قلعه خیبر را از جا برکند و ... چنین گفته ها و ادعاهایی، قائلان به آن را از گستره اسلام کاملا بیرون می کند و صاحبانش را در شمار کفار در می آورد؛ حتی اگر چنین فرقه هایی در جوامع اسلامی یا در سایه سلطه دولت اسلامی باشند یا به توضیح و تشریح های آنچنانی بپردازند. همه اینها هرگز به معنای اسلامی بودن چنین فرقه هایی نیست و باید خارج از اسلام و در برابر اسلام تلقی شان کرد.پیش از این گفتیم که آنچه مرز افراط و غلو را مشخص می سازد و داوری می کند، کتاب خداوند عزوجل (قرآن کریم) و سنت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) و احادیث شریف آن حضرت است؛ همچنان که مشخص کننده کفر و ایمان نیز کتاب خدا و سنت نبوی است. لذا ما این فرقه ها را با سنجه قرآن و سنت می سنجیم و آنچه را با کتاب و سنت همخوانی داشت از آن مسلمانان و آنچه را همخوانی نداشت، خارج از اسلام و مسلمانی، تلقی می کنیم.
افراط گرایی در جهان امروز
جهانی شدن و یکه تازی
جهان به یمن پیشرفت فناوری و ابزارهای ارتباطی، بیشتر به دهکده کوچکی تبدیل شده که اخبار در آن با سرعت برق، انتقال می یابد و امکان رسیدن خبر به کسانی که در نزدیکی وقوع یک رویداد زندگی می کنند و کسانی که در دورترین نقطه به آن مکان زندگی می کنند، تقریبا به طور مساوی وجود دارد.پس از یکه تازی جهان غرب و سرکرده آن ایالات متحده آمریکا به دنبال فروپاشی آنچه اردوگاه شرق نامیده می شد و در پی شکل گیری به اصطلاح جهان تک قطبی، همه نهادهای سازمان ملل متحد از جمله مجمع عمومی شورای امنیت آن، تحت سلطه کشور آمریکا درآمدند و این سازمان به ابزاری برای اجرای سیاستها و خواست های آمریکا تبدیل شد. توانایی های اقتصادی و قدرت عظیم نظامی و نیروی سیاسی برگرفته از این دو قدرت و نیز سلطه بر نیرومندترین و گسترده ترین رسانه های گروهی در جهان، این کشور را در این یکه تازی، یاری رساند.
آمریکا در برابر این واقعیت و چنین احساس قدرتی، به هم پیمانانش هریک به اندازه خود یاری رساند تا آنها هم سلطه سیاسی و اقتصادی و حتی فرهنگی خود را بر همه ملل جهان تحمیل کنند. دخالت آمریکا در امور ملل دیگر کاملا آشکار گردید و کار به جایی رسید که هر دولتی را که از سیاست های آن سرپیچی کند و دستوراتش را اطاعت نکند، یا وارد پیمانی راهبردی با آن نشود، سرنگون یا دگرگون سازد. اگر این کار در گذشته به طور محرمانه و به وسیله "سیا" انجام می شد، امروزه آشکارا صورت گیرد.
سرانجام نظریه جهانی شدن مطرح شد؛ نظریه ای که جدالهای بسیاری را در میان اندیشمندان و سیاستمداران و نخبگان جوامع جهانی برانگیخت و از سوی بخش اعظم آنان رد شد. آنچه ما از این نظریه برداشت می کنیم، آن است که در پی تعمیم فرهنگ و شیوه زندگی آمریکایی، بر همه ملل بویژه ملل مستضعف جهانی است. این نظریه همچنین به دنبال لغو خصوصیات مردمان دیگر و یک دست سازی آن و در واقع آمریکایی ساختن اخلاق و جامعه و فرهنگ و حتی نوع غذاهای ملل است.
جهانی شدن به معنایی که یاد کردیم طبق گفته جامعه شناسان و سیاستمداران و حقوقدانان، نوعی افراط گرایی است زیرا با قانون ملل متحدی که از حق ملل در پاسداری از میراث فکری و فرهنگی و اجتماعی و نیز استقلال سیاسی و حاکمیت بر سرزمین خود، سخن می گوید، مخالفت دارد. منشور سازمان ملل متحد احترام به حق حاکمیت و استقلال هر دولت را بر کشورهای عضو الزامی می سازد و دخالت در امور داخلی آنها را منع می کند. اگر قانون ملل متحد، همان قانون به رسمیت شناخته شده جامعه بین المللی است چرا آمریکا را به عنوان یک کشور افراطی، خارج از قانون و جامعه بین المللی معرفی نمی کند؟ در حقیقت، این قانون زوری است که به قوی تر حق انحصاری هر کاری را می دهد و مانع از اقدام ملل مستضعف برای دفاع از خویش می گردد.
تروریسم و جنگ ها
به رغم پیشرفت های شگفت علمی و قدم گذاردن در عرصه فضا و میان اجرام آسمانی، بشریت همچنان در حل اختلاف ها و نزاعهای موجود میان خود، ابتدایی عمل می کند و جنگ ها و به کار گیری زور و پناه بردن به خشونت، تنها ابزار حل اغلب اختلاف و نزاع های بهویژه سیاسی است. جامعه بین المللی، هیئت های ناظر بر اختلافها و دادگاههای بین المللی از جمله دادگاه بین المللی لاهه و دادگاه جنایی بین المللی و شورای امنیت را تأسیس کرده ولی همه این نهادها و دادگاه ها چندان موفقیتی در تغییر رفتارهای خشونت آمیز دولت ها و مقامات کشورها نداشته است.نیروهای استکبار جهانی می کوشند تا با فتنه انگیزی، نهادهای جوامع و سازمانهای کشورها را ویران سازند و. طرف های مختلف را علیه یکدیگر بشورانند و وقتی هرج و مرج و درگیری و جنگ های داخلی که در نظر داشتند، تحقق یافت، اقدام به مداخله مستقیم می کنند یا زیر پرچم سازمان ملل متحد و به بهانه پایان بخشیدن به هرج و مرج و برقراری امنیت و به اصطلاح جداسازی نیروهای متخاصم از یکدیگر دخالت می کنند و بدین ترتیب، کشورهای بزرگ، کشورهای تقسیم و پاره شده را طعمه خود قرار می دهند و آنها را وارد جنگ ها و درگیری های بی پایانی می سازند.
به عنوان مثال می توان به ماجرای افغانستان و بلایی که با دخالت ابرقدرت ها بر سر آن آمد، اشاره کرد. افغانستان طی بیست و پنج سال گذشته درگیر جنگ و خونریزی است و هنوز نتوانسته استقلال خود را بازیابد و بر خود حکمروایی کند. صومالی نیز وارد کشتار وحشیانه ای شده و راه برون رفتی برای خود نمی یابد. در این کشور، صومالی ها به جنگ میان خود می پردازند. اتیوپی به نیابت از آمریکا در این کشور دخالت کرد و دزدان دریایی، عظمت گذشته را بازآفرینی کردند. در عراق نیز از هنگام اشغال این کشور به وسیله آمریکا، سخت ترین نوع جنگ در جریان است و مردم به لحاظ دینی و مذهبی و نژادی و منطقه ای تقسیم شده اند و کشتار همه جا حکمفرماست و پایانی بر آن متصور نیست.
این مثال های سه گانه ای که در برابر ماست ثابت می کنند که دخالت های بین المللی در امور کشورها، نه تنها دردی را درمان نمی کند بلکه آنان را وارد رنج ها و بدبختی های درد آوری می سازد.
جهان اسلام و غرب
اسلام در میان تمامی اعتقادات دینی، تنها عقیده ای است که به پیوند میان زندگی اجتماعی و سیاسی با دین، باور دارد. دین اسلام تنها مجموعه ای از عقاید و عبادات و شعارها نیست؛ شریعتی است که طی احکام خود همه روابط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی را سامان می بخشد و در حین تنظیم روابط میان مؤمنان درون جامعه مسلمان، به تنظیم روابط مسلمانان با غیرمسلمانان می پردازد و در خصوص روابط اقتصادی نیز به ساماندهی عقود خرید و فروش و اجاره و رهن و بخشش و ودیعه وغیره می پردازد و معاملات ربوی را تحریم می کند. ازدواج را سامان می بخشد و برای آن احکامی در نظر می گیرد. ارث تقسیم می کند و بسیاری حوزه های دیگر را پوشش میدهد؛ که می توان برای آگاهی بیشتر از آنها به کتب فقه اسلامی مراجعه کرد.اسلام نسبت به ستم و ستمگران، طغیان و طغیان گران، فساد و مفسدان دارای موضع روشن و قاطعی است و تنها به نفی و رد آنها بسنده نمی کند و به رویارویی و کوشش در جهت از میان برداشتن آنها می پردازد. اسلام مسلمانان را ملزم به جنگ برای حمایت از مستضعفان اعم از زنان و کودکان و سالمندان می کند. خداوند متعال در قرآن کریم می گوید: «وَمَا لَکُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ نَصِیرًا» (31) (و چرا شما در راه خداوند نبرد نمی کنید و نیز در راه رهایی مستضعفان، از مردان و زنان و کودکانی که می گویند: پروردگارا! ما را از این شهر که مردمش ستمگرند، رهایی بخش و از سوی خود برای ما سرپرستی بگمار و از سوی خود برای ما یاوری قرار ده.)
اسلام از خاستگاه مسؤولیتی که احساس می کند، جامعه اسلامی و هریک از افراد آن را به پرورش نسل ها بر اصول و ارزشها و اخلاق و رفتارها و احساسات اسلامی برگرفته از قرآن کریم و سنت شریف نبوی (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمان می دهد. بنابراین، مأموریت و وظیفه مسلمان نه تنها پایبندی خویش به اسلام، بلکه انتقال آن به نسل های بعدی و همسایگان و جامعه و همه مردم در حد توان است. دینی با این پویایی و چنین تکالیفی، چالش نیرومندی برای همه نیروهای ستمگر و آزمند به بردگی کشاندن مردم به مفهوم سلب آزادی ها و سرنوشت و تصمیم آنهاست؛ چیزی که عملا میان اسلام و غرب حادث شد.
اروپا طی دو قرن گذشته و آمریکا طی قرن گذشته، رفتار تجاوزگرانه و استکبارجویانه ای در برابر امت اسلامی در پیش گرفتند که به صورت اشغال بخش اعظم کشورهای عربی و اسلامی از سوی اروپا در دوره معروف به استعمار و به صورت تجاوزهای نظامی و طغیان اقتصادی و سیاسی علیه امت ما از سوی آمریکا بود.
به رغم اینکه غرب همواره در میان حکام و سلاطین و رهبرانی که در راستای توطئه علیه کشورها و شهروندان گوش به فرمانش بوده و نیابت از سوی کسانی را دارد که به قتل و شکنجه و آزار می پردازند، ولی خمیره اسلام و روح آن در وجود امت جای دارد و به جوانان و سالمندان و زنان و نوجوانانش نیرو می بخشد تا در برابر ستمها و اشغالگری های آن بایستند و مانع از تحقق اهداف شوم آن به بهایی ارزان و در شرایط آسانی گردند.
غرب طمعکار و سردمدار آن، ایالات متحده آمریکا، در راه گسترش نفوذ و سلطه خود بر جهان می بیند که اسلام عمده ترین سد در برابر برنامه های طاغوتی آن و گسترش فرهنگ غالبا متضاد آن با فرهنگ اسلامی است؛ لذا تصمیم به زدن ریشه این دین به هر وسیله ممکن بویژه با بهره گیری از ابزارهای نظامی با خشونت آمیزی که می توان آنها را افراطی و نامشروع نامید و نیز با تهی کردن دین از محتوای پربار آن و بی روح ساختن آن گرفت: مسلمانان در برابر این رفتار آمریکایی - اروپایی، خود را ناگزیر به دفاع از کیان و دین و شخصیت ویژه خود می یابند.
به رغم اینکه غرب ادعا دارد که در پی گفتگو و تفاهم است و آماده پذیرش دیدگاه های دیگر می باشد، باید گفت که این ادعا، دروغی بیش نیست و هدف از آن، در تنگنا قرار دادن مسلمانان است؛ زیرا آنچه را بر زبان جاری می کند، در عمل و تجاوزگری های خود، نقض می نماید. به همین دلیل می بینیم که رابطه غرب و اسلام از جنبه گفتگو فاصله ها دارد و بیشتر به درگیری و نزاع نزدیک است و در حقیقت، رابطه درگیری به تمام معنای کلمه است.
تردیدی نیست که جهان غرب همگی در یک سو حرکت نمی کنند. از یک سو نظام رسمی غربی با همراهی گروه های فکری، نژادی یا دینی، رهبری حمله علیه اسلام را برعهده دارد و از سوی دیگر نیروهای فکری یا فرهنگی یا دینی ای یافت می شوند که آیین رسمی نظام غرب را رد می کنند ولی آنقدر فعال یا مؤثر نیست که بتواند بر مراکز تصمیم گیری اثر بگذارد و معادله رابطه اسلام و غرب را تصحیح کند.
ممکن است گفته شود آزادی ای که مسلمانان در بسیاری از کشورهای غرب از آن برخوردارند، در اغلب کشورهای اسلامی از آن برخوردار نیستند؛ این سخن با وجود صحت یا بر فرض صحت، توهم و فریبی بیش نیست. اگر مسلمانان کمترین خطری را متوجه جهان غرب یا منظومه اخلاقی یا فرهنگی آن می کردند، هرگز به ایشان اجازه برخورداری از کمترین آزادی داده نمی شد. چه بسا کارزار جهان غرب بویژه اروپا با پوشش زن مسلمان، بهترین دلیل بر آن است که به اصطلاح تسامح و تساهل غربی در برابر هر نمود اسلامی که بتواند شکل جامعه غربی را که جهان غرب بدان پای بندند، تغییر دهد، رنگ می بازد. در اینجا باید یادآور شویم که نظام دموکراتیک غربی به دلیل طبیعت تسامح آمیز خود، در برابر اقلیت های اسلامی ساکن در جوامع آنها تا حدودی تحمل نشان می دهد ولی همچنان که گفتیم این تسامح بهنگام احساس کمترین خطر، رنگ می بازد. برای توضیح بیشتر باید گفت که هدف از وجود چنین تسامح و تساهل عملی، کمک به روند ادغام افراد این اقلیت های اسلامی - که عمدتا از جهان اسلام به جهان غرب مهاجرت کرده اند. است و بدون چنین تسامح و تساهلی، امکان چنین درهم آمیزی وجود ندارد.
نظام غرب و نیروهای همسو با طرح برخورد میز آن با اسلام تنها برای توجیه آنچه برخی از شهروندان آنها در اهانت تعمدی به اسلام و چهره های اسلامی به عمل می آورند، به بازی دموکراسی پناه می جویند؛ مثال روشن این تحلیل کاریکاتورهای توهین آمیز به حضرت محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) است که مقامات در توجیه عدم برخورد با چنین توهینی، دموکراتیک بودن جامعه و آزادی بیان به عنوان یکی از اصول دموکراسی را مطرح ساختند.
غرب در حمایت از مرتدی چون سلمان رشدی نیز حقیقت موضع خود نسبت به اسلام و مسلمانان را نشان داد و نشان های افتخار خود را نثار وی کرد و القاب جدیدی به وی بخشید و جایزه ها تقدیمش کرد. اینها همه نه برای برجستگی اش در عرصه ادبیات یا نبوغ و اندیشمندی بی بدیل بلکه برای جسارتش در توهین به پیامبر اسلام و اقدام به کاری که کسی پیش از او جرأت انجامش را نداشت، بود. مسئله در این عرصه، تنها به مورد مرتدی چون سلمان رشدی منحصر نمی شود و شامل هر متمردی که علیه اسلام و ارزش ها و اخلاق و اصول و فرهنگ آن اقدام کرده است، می شود. لذا علاوه بر جنگ ها و خاطره هایی که در تاریخ از دوران جنگ های غرب علیه شرق عرب و آنچه که غربی ها آن را جنگ های صلیبی نامیدند، درک مسلمانان نسبت به حقیقت رویارویی و نبرد با غرب، احساس تنفر را در بین آنها تحکیم و تقویت بخشید.
وجود این احساسات در میان افراد جامعه اسلامی نسبت به غرب بویژه آمریکا، زمینه مساعدی برای در پیش گرفتن شیوه های خشونت آمیز علیه غرب و رویارویی با آن فراهم آورد. این همان است که جهان غرب به آن عنوان افراط گرایی اسلامی داده است. این افراط گرایی در حقیقت واکنشی در ازای افراط گرایی و اقدامات غرب در برابر اسلام است.
افراط گرایی لائیک ها
اگر جهان غرب به شکلی که به آن اشاره کردیم با اسلام مقابله می کند، افراط گرایی دیگری وجود دارد که در خود جهان اسلام در پیوند فکری و فرهنگی با جهان غرب و ضد اسلام و گروههای اسلامی که خواهان اداره جامعه طبق آیین اسلام و تنظیم زندگی بر اساس ارزش های اسلامی هستند، عمل می کند.این نیروها همان لائیک هایی هستند که در شماری از کشورهای اسلامی زمام قدرت را به دست دارند و روشن ترین مثال آن در جهان عرب، تونس و در جهان اسلام ترکیه است.
در تونس رژیمی وجود دارد که آن را لائیک می گویند و از هنگام کسب استقلال از فرانسه در دهه پنجاه قرن گذشته تاکنون بر این کشور حاکم است. این رژیم از راه مبارزه با ارزش های اسلامی و فراخوانی به رهایی از هرگونه تعهدی دینی و مقابله با هر جنبش اسلامی یا حزب و جمعیتی که منادی زندگی اسلامی است و با دستگیری یا تبعید رهبران اسلامی، همواره در صدد ایجاد جامعه ای غیراسلامی در این کشور است. حقیقت آن است که این رژیم همچون دیگر رژیم های جهان عرب، رژیمی پلیسی اطلاعاتی است که همه نیروها و گروههای سیاسی را که همسو با آن نیستند و تغییر این نظام را چه با استفاده از ابزارهای خشونت آمیز و چه از راههای دموکراتیکی مطرح می سازند، تحت پیگرد قرار می دهد.
به هرحال در مورد سرکوبی اپوزسیون در هر یک از کشورهای جهان عرب، وضع تفاوتی نمی کند. هر یک از این رژیم ها توجیهی متناسب با وضع خود و بر پایه دروغ و بهتان به دشمنان و مخالفان خود و قلع و قمع ومصادره آزادی های ایشان، ارائه می دهند. در ترکیه، رژیم لائیکی وجود دارد که از زمان مصطفی کمال آتاتورک حاکم است. این رژیم پس از کودتا علیه خلافت عثمانی، به دست حزب لائیک «اتحاد و ترقی» تأسیس شد. حزب مزبور اخراج اسلام از زندگی و دولت ترکیه را بر عهده گرفت و در این راستا همه نمودهای اسلامی در جامعه ترکیه را منع کرد و در راستای گسترش نمودها و عادات اروپایی در آن کوشید و برای گسستن پیوند میان گذشته عثمانی - اسلامی ترکیه و حال آن، مردان را از به سر گذاردن کلاه فینۀ ترکی منع کرد و به تعویض آن با کلاه های اروپایی فراخواند و علمای دین را نیز از پوشیدن لباس دینی - جز داخل مساجد - منع کرد. رژیم لائیک ترکیه در افراط گرایی و کینه نسبت به هر آنچه اسلامی است به مرزهای بی سابقه ای رسید و در راستای گسست کامل با اسلام، تصمیم گرفت حروف نوشتاری زبان ترکی را - که حروف عربی بود . با حروف لاتین و شکل نوشتاری زبانهای اروپایی، تعویض کند.
رژیم لائیک در ترکیه کوشید تا ترکیه را - که کشور مادر در شرق اسلام به شمار می رفت و در رأس جهان اسلام بود و خلیفه مسلمانان در آن حضور داشت - به غرب پیوند دهد. این رژیم از دهها سال بدین سو دست گدایی به طرف اروپا دراز کرده تا آن را به عنوان یکی از کشورهای اروپایی بپذیرد ولی اروپا همه روزه شرطهای تازه ای برای پیوستن ترکیه به اروپا قرار می دهد. گویی تنها هدف از این شرطها، مسیحی کردن ترکیه پیش از اروپایی شدن آن است. این را برخی از نیروهای با نفوذ سیاسی در اروپا هنگامی که در پاسخ به درخواست پیوستن ترکیه به اتحادیه اروپا شعار "اروپای مسیحی" را سر می دهند، آشکارا بیان می کنند.
رژیم لائیک ترکیه که امروزه از سوی اکثریت مردم آن کشور رد شده - و به همین دلیل جنبش ها و احزاب سیاسی ای را که به اسلامی کردن زندگی در ترکیه فرامی خوانند، برگزیده است. به شکل نیرومندی از سوی مؤسسه نظامی ترکیه و ژنرالهای برجسته آن، مورد حمایت قرار دارد. این ژنرالها می توانند در هر زمان که نسبت به رژیم لائیک احساس خطر کنند، کودتا کنند و قدرت کامل را در اختیار گیرند و اقدامات قلع و قمعی را که مدعیند برای حمایت از رژیم لائیک ضروری و بنابر قانون اساسی که این اختیار را به ایشان بخشیده است، ناگزیر به انجام آنند، انجام دهند.
لذا به رغم وجود حزب "عدالت و توسعه" با گرایش های اسلامی در قدرت - که در پی انتخاب دموکراتیکی که جهان درستی آن را تأیید کرد . هنوز در مورد امکان اجازه پوشش اسلامی به زنان مسلمان درگیری ها جاری است. پس از مصوبه ای از سوی پارلمان ترکیه مبنی بر اجازه به زنان در پوشش حجاب اسلامی در دانشگاه ها و ادارات رسمی، قوه قضاییه ترکیه - که مرتبط با مؤسسه نظامی این کشور است به دست به کار شد و کوشید مصوبه پارلمان را با این ادعا که اجازه حجاب تهدیدی علیه رژیم لائیک است - نقض کند. و این خود نوعی افراط گرایی لائیک ها در رویارویی با اسلام به شمار می رود.
در مصر نیز حزب اخوان المسلمین از هنگام کوشش برای ترور رئیس جمهور جمال عبدالناصر، غیر قانونی اعلام شد؛ در حالی که بزرگترین حزب مصر به شمار می رود و دارای میلیونها عضو است و اعضای آن به عنوان عناصر مستقل یا لابه لای اعضای احزاب دیگری که وجهه مردمی ندارند، وارد پارلمان می شوند. با این حال رژیم مصر ادعا می کند رژیمی دموکراتیک است و در آن تعدد احزاب وجود دارد. رژیم لائیک، وظیفه منع جنبش های اسلام سیاسی از رسیدن به قدرت را . حتی اگر خواسته عموم ملت باشد - بر دوش گرفته است. ما نقش افراط گرایی لائیک ها در ایجاد افراط گرایی دینی و سیاسی را در سطور بعد، روشن خواهیم ساخت.
در برابر مقابل رژیم های لائیک با جنبش های اسلام سیاسی، ما شاهد حمایت و پشتیبانی از گروه های اسلام صوفی که به سیاست کاری ندارند و مایل به رویارویی با قدرت حاکمه و تغییر وضع موجود نیستند یا معتقدند مقابله با قدرت - هر چه باشد - وظیفه آنها نیست، هستیم. این گروههای به اصطلاح صوفی، در حقیقت بی طرف نیستند؛ بلکه طرفداران رژیم هستند و هیئت حاکمه می تواند از آنها برای مشوش ساختن چهره اسلام سیاسی و خدشه دار کردن چهرۀ جنبش ها و احزاب جهادی و انقلابی، سوءاستفاده نماید.
کار کرد سیاسی در جهان عرب و اسلام و افراط گرایی
استعمار غرب از جهان عرب و اسلام رخت بربست و پس از رفتن، قدرت خود را به احزاب سیاسی یا شخصیت های ملی که در دانشگاههای آن پرورش یافته و حامل نظریات سیاسی غرب اعم از ملی گرایی، دموکراسی، لیبرالیسم و عناوین دیگری بودند، واگذار کرد. این اندیشه ها با اندیشه های برتری جویی و تعصب های عشیره ای یا نژادی یا دینی یا مذهبی در آمیخت و برآیند آنها رژیم های سیاسی منحط و سلطه گر و سرشار از انواع فساد بود. تجربه چپ عربی و قدرت گرفتن آن در شماری از کشورها نیز با همان نتایج فساد و قلع و قمع و بهره کشی، حاصل شد.جنبش های اسلامی موجود از دهه پنجاه قرن بیستم میلادی، نتوانست تصویر درست و کاملی از قدرت ارائه دهد و در نتیجه از رسیدن به قدرت در هریک از کشورهای عربی و اسلامی، ناکام ماند.
در حالت هایی نیز که برخی جنبش ها یا احزاب اسلامی با نیروهای ملی یا لیبرالی ائتلاف کردند و توانستند به قدرت برسند، به طرد اسلام گرایان یا ضرب و بازداشت و زندانی آنها انجامید یا اینان خود دچار انحراف شدند و با ترک خط اسلامی، وارد جریان قدرت گردیدند یا جنبش های آنها از تغییرات ریشه ای، به اصلاح گری، تغییر جهت و رویه داد.
خلاصه اینکه رژیم های سیاسی یا به عبارت درست تر احزاب و شخصیت هایی که قدرت را به دست گرفتند، برنامه همیشگی آنها چسبیدن به قدرت به هر بها یا به هر وسیله ای بود؛ به طوری که قدرت و رسیدن به آن، هدف ونه وسیله ای برای پیشرفت جامعه و ایجاد مکانیسمی برای جابه جایی آن گردید. برای مدتی طولانی، این اندیشه یا نظریه حاکم بود که تنها راه جابه جایی قدرت یا به عبارت درست تر چنگ اندازی به قدرت، کودتای نظامی یا انقلاب مسلحانه است؛ و معروف است که رؤسای رژیم ها پس از قدرت یا به قبر می روند یا راهی زندان می شوند.
سیاست قدرت طلبی و بستن راه بر جابه جایی قدرت، و سیاست عدم گشایش دربها در برابر نیروهای سیاسی یا اجتماعی یا فرهنگی برای مشارکت در زندگی سیاسی یا ایفای نقش در اداره امور عمومی و نیز تقلب در رفراندوم هایی که غالبا نتیجه ۹۹/ ۹۹ ٪ به سود جریان حاکم را در پی دارد، همه و همه منجر به ایجاد یأس در میان نیروهای سیاسی و اجتماعی گردید. یأس از تغییر، نومیدی در اصلاح، و عدم امید به بهبود امور از راههای دموکراتیک و صلح آمیز، فرهنگ خشونت و افراط گرایی، ویژگی عمده دیدگاه ها گردید و به جای تأسیس احزاب سیاسی برای مشارکت در قدرت، جنبش هایی انتشار یافتند که دارای نظریات گروه های مسلحانه و جنبش های انقلابی بودند.
در برخی کشورهایی که فعالیت های دموکراتیک از راه انجام انتخابات پارلمانی، پیشرفت هایی کرد و باعث به قدرت رسیدن اپوزسیون با پیروزی در کسب اکثریت کرسی های پارلمان گردید، قدرت حاکمه یارای پذیرش نتایج انتخابات را نداشتند؛ کاری که در الجزایر اتفاق افتاد و "جبهه نجات اسلامی" برنده انتخابات پارلمانی گردید ولی ارتش با انجام کودتای نظامی، سران "جبهه نجات اسلامی" را دستگیر و آنان را به زندان و بازداشتگاه ها انداخت. این کار منجر به شکل گیری جنبش های اسلامی جهادی با در پیش گرفتن شیوه های خشونت آمیز برای اسقاط قدرت حاکمه گردید. جنگهای داخلی و چیرگی اندیشه های تکفیری که به پیروان خود کشتن مردم و ویران کردن دارایی آنان را روا می داشت به راه افتاد. کشتار این گروه ها غالبا کشتارهای دسته جمعی و با انفجاراتی بود که مساجد و مدارس و بازار و اماکن عمومی را هدف می گرفت. در مقابل، برخورد رژیم حاکم با مردم هم افراط گرایی و جنایت پیشگی کمتری نداشت؛ همان شیوه های خونین اعمال می شد و جان و مال مردم به سادگی هدف قرار می گرفت.
این کارکرد سیاسی رژیم های حاکم در جهان عرب و اسلام، عمده ترین دلیل فراهم آوردن فضای افراط گرایی در این دو جهان است. افراط گرایی رژیم حاکم در چسبیدن به قدرت به هر بها و افراط گری نیروهای لائیک در مقابله با دین و دینداران و بی توجهی به آموزه ها و اصول و اخلاقیات دینی و مفاهیم ایمانی و غیبی و رستاخیزی که بدان فرا می خواند، ناگزیر چیزی که امروزه به آن افراط گرایی دینی سیاسی می گویند، پدید می آورد. باید میان علل افراط گرایی دینی - سیاسی از یک سو و افراط گرایی دینی - عقیدتی از سوی دیگر، تمییز قائل شد؛ مسؤول افراط گرایی دینی - سیاسی و افراط گرایی سیاسی به طور کلی همان مجموعه عواملی است که به آنها اشاره کردیم. علاوه بر مواضع و رفتار جهان غرب در برابر امت ما و کارکرد سیاسی رژیم های حاکم در جهان عرب و اسلام، پایین بودن سطح آگاهی و چیرگی نومیدی بر گروههای خواهان ایفای نقش در اداره جامعه و چیرگی نوعی جهل و به معنای درست تر، نگاه مجزا به متون دینی و کوشش در ربط آنها به واقعیت بر اساس هوی و تمایلات معین، در بروز آن دخیل بوده است.
نبود گفتگو و حضور فرهنگ حذف
انسان دشمن ندانسته های خویش است. این حکمت عربی مشهوری است. دوری، به جفا می انجامد و غالبا فرد دیدگاه خود را نسبت به دیگران از راه دور شکل می بخشد؛ بنابراین شایعه ها و تهمت ها را باور می کند. ما امروزه در زمانهای زندگی می کنیم که سراپا نیرنگ و دروغ بویژه در پرتو رسانه های هدفمند و مرتبط با طرفهای محلی و بین المللی و نیز در پناه دخالت های دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی و پرونده سازی های آنهاست. لذا پیش از شکل دهی به هر تصویر و برداشتی از کسی یا طرفی، باید کاملا هشیار باشیم. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در توصیف مؤمن می فرماید: «مؤمن باهوش است.» قرآن کریم ما را هشدار می دهد: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ» (32) (ای مؤمنان، اگر بزهکاری برایتان خبری آورد بررسی کنید، مبادا ندانسته به گروهی زیان رسانید؛ آنگاه از آنچه کرده اید پشیمان گردید.)«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضًا أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِیمٌ» (33) (ای مؤمنان! از بسیاری گمانها دوری کنید که برخی گمانها گناه است و در کار مردم کاوش نکنید و برخی از شما از برخی دیگر غیبت نکند؛ آیا هیچ یک از شما دوست می دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ پس آن را ناپسند می دارید؛ و از خداوند پروا کنید که خداوند توبه پذیری بخشاینده است.)
در عرصه سیاسی در جهان عرب مورد مهمی که در زندگی با آن بیگانه ایم، گفتگوست که جای خود را چیز دیگری به نام تهمت زنی گرفته است. می توان گفت تنها وجه مشترک گروه های سیاسی، مبادله اتهام به مزدوری، ارتجاع، عقب ماندگی، الحاد و کفر و جز این توصیف های نارواست. برخورد حکومت ها و احزاب حاکم با نیروهای سیاسی نیز فرق چندانی با حال و روز برخورد احزاب - اعم از احزاب حاکم و احزاب اپوزسیون - با یکدیگر ندارد؛ لذا احزاب سیاسی در جهان عرب و اسلام، یا احزاب ممنوعی هستند یا از هر سو به محاصره درآمده اند و شمار زیادی از نیروها از بیم یورش رژیم و دستگاههای امنیتی آن - که غالبا به پرونده سازی در جهت محکومیت و از میان برداشتن آنها منجر می شود - به فعالیت های زیرزمینی و پنهان، روی آورده اند. حال آنکه گفتگو به مثابه ابزار برتر برای مبادله دیدگاهها و شناختها، منجر به کشف جنبه های پنهان و زوایای تاریک بسیاری می شود و بر جنبه های مثبت و جامع میان طرف های گوناگونی که صحنه سیاسی کشور را تشکیل می دهند، روشنی می بخشد؛ همچنان که به روشن شدن مواضع و برطرف ساختن سوء تفاهم ها و نادانسته های هر طرف، منجر می شود.
نبود گفتگو و مناقشه های سازنده مطمئنا - همان گونه که گفتیم - منجر به دوری و شکل گیری دیدگاه منفی در دیگران و این فرض نزد آنها می شود که طرف آنها شری است که باید با آن مقابله کرد و برای رسیدن به جامعه ای پاک و تهی از فساد و مفسدین باید از میانش برداشت. وقتی وضع به چنین سطحی از عدم اعتماد و نیز شک و اتهام و حتی صدور احکام مطلق و غیرقابل تجدیدنظر رسید، جامعه در حال نوعی افراط گرایی سیاسی است. این وضع حتما منجر به وقوع درگیری خشونت آمیز می گردد. وضع بسیاری از کشورهای اسلامی چنین است. به عنوان مثال در مصر، افراط گرایی هایی وجود دارد که سخت همگان را به ستوه آورده و مسؤولیت آن بر عهده همه گروههای سیاسی بویژه هیئت حاکمه و سایر طرفهاست. در پاکستان نیز درگیری هایی میان احزابی که صحنه سیاسی را تشکیل می دهند بروز کرده و منجر به حصول هزاران تن قربانی جنایات وحشیانه شده است. در عراق و افغانستان نیز همین صحنه ها تکرار می شود.
چه بسا یکی از مهمترین انگیزه های افراط گرایی سیاسی، میل به حذف و ریشه کنی دیگران است که در اندیشه اغلب سازمانهای سیاسی جهان اسلام و در اندیشه بسیاری از نیروهای نوپایی که به دنبال مشارکت در قدرتند ولی باسدهای بلندی شامل نبود امکان تحقق این هدف با ابزارهای مشروع یا قانونی مواجه می شوند، نهفته است؛ لذا در برابر این گروهها برای ارضای خود و مشارکت در زندگی سیاسی، جز خروج از چارچوب های قانونی و مشروع و متوسل شدن به خشونت و دست بردن به سلاح در سطح داخلی، راهی نمی ماند؛ چیزی که آن را افراط گرایی سیاسی می نامند. بنابراین، خروج از افراط گرایی در پیوند با فضای گفتگو میان بخش های مختلف جامعه سیاسی ماست؛ به گونه ای که هر یک، دیگران را کشف کنند و بشناسند و اگر اشتباه، خطایا لغزش هایی هم داشتند، به جنبه های مشترکی میان خود دست یابند تا تعادل را به جامعه سیاسی و اجتماعی بازگردانند.
در اینجا باید اشاره کنیم که مهمترین علل نبود گفتگو در این ایام، دخالت های آمریکایی است که طرف های پیرامونی خود را وا می دارد تا با نیروهای دیگری که برنامه های آمریکایی - صهیونیستی را نمی پذیرند، روی خوش نشان ندهند. آنچه میان دو جنبش "فتح" و "حماس" اتفاق افتاد بهترین دلیل بر این امر است. کوششهای متعددی برای برقراری گفتگو میان این دو جنبش صورت گرفت ولی همه آنها با وتوی آمریکا روبه رو گشت.
در لبنان، آمریکا خواسته های خود را بر برخی طرف های سیاسی تحمیل می کند و آنان را وا می دارد تا در گفتگوی جدی با نیروهای دیگر وارد نشوند. گفتگوی موجود میان نیروهای سیاسی حاضر در پارلمان نیز چیزی جز خاک در چشم پاشیدن نیست و در حقیقت آن روی سکه شکست غرب در این عرصه است. آنها می خواهند آنچه را موفق نشدند در میدان کارزار به دست آورند، در صحنه به اصطلاح گفتگوهای ملی به دست آورند.
آنچه باید گفت اینکه ما مسؤولیت را از دوش خود برمیداریم و آن را بر دوش دیگران می گذاریم. به عبارت دیگر، خود را پاک و منزه تلقی می کنیم و پاکی و نزاهت را از رقبای خویش نفی می کنیم. در نتیجه، رنج شنیدن سخن دیگران را به خود نمی دهیم؛ و این خود نهایت افراط گرایی سیاسی است.
خداوند متعال ایمان بدون پذیرش قلبی را از ما نمی پذیرد. لذاست که به عنوان یک قاعده ایمانی و قرآنی آمده است: «لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» (34) (در کار دین، هیچ اکراه نیست و راه هدایت از گمراهی آشکار شده است. پس آنکه به طاغوت کفر ورزد و به خداوند ایمان آورد بی گمان به استوارترین دستاویزی چنگ زده است که هرگز گسستن ندارد و خداوند شنوای داناست.)
اعتقادات سیاسی تفاوتی با اعتقادات دینی ندارند؛ آنها نیز جز با گفتگو و دلایل و برهان ها و بیان حاصل هر کاری همچون هر امری که در آن احتمال برد و باخت وجود دارد، شکل نمی گیرند. لذا برای رسیدن به زندگی سیاسی درست و سالم در جوامع اسلامی، باید حرکت گفتگو بی هیچ محدودیتی بر اساس نظر ما درست است اما احتمال خطا در آن می رود و نظر دیگران غلط است ولی احتمال صواب در آن می رود.» - که بر گفتگوی فقهای مسلمان با یکدیگر در طول تاریخ حاکم بود به صورت پذیرد. قاعده دیگری که در گفتگوی با دیگران به ویژه اگر مسلمان باشند باید به آن توجه کنیم، این قاعده است: «کسی که در پی حق باشد ولی آن را به دست نیاورد با کسی که در پی باطل است ولی آن را به دست می آورد، برابر نیستند.»
افراط گرایی دینی: اصطلاح سیاسی معاصر
افراط گرایی دینی، اصطلاحی غربی است که رسانه های گروهی جهانی و محلی آن را به کار گرفته و پذیرفته اند به طوری که افراط گرایی دینی، تابعی از مفهوم و برداشت آمریکایی شده و مسلمانان و غیر مسلمانان یعنی پیروان دیگر ادیان آسمانی و غیر آسمانی را در بر گرفته است؛ ولی ما تنها به بررسی افراط گرایی دینی مسلمانان بسنده می کنیم.در مفهوم آمریکایی، هر شخص یا گروه یا جنبش یا حزبی که با سیاست های آمریکا در جهان اسلام و از خاستگاه اعتقادی یا دینی مخالفت نماید، افراط گرای اسلامی خوانده می شود. جنبه های عبادی و شعائری از نظر افراط گرایی ارزشی ندارند و حتی غلو و افراط در دین هم نقشی در این میان بازی نمی کنند؛ مگر آنکه آن عمل عبادی، منجر به عادات، اندیشه ها و فرهنگ هایی شود که مقامات آمریکایی نمی خواهند گسترش و اشاعه پیدا کند. بنابراین افراط گرایی دینی یعنی مخالفت با سیاست ها و منافع آمریکا بر اساس اندیشه دینی یا عقیدتی. آیا باید این وصف آمریکایی از افراط گرایی را پذیرفت یا رد کرد؟
تردیدی نیست برای اینکه افراط گرایی، صفت دینی به خود بگیرد باید در ارتباط با مسائل دینی، عبادی، رفتاری با اعتقادی باشد. همچنین شکی وجود ندارد که آمریکایی ها نسبت به منطقه و مردم و مسائل راهبردی، سیاست یکجانبه و شدیدة افراطی را دنبال می کنند. آنها دارای قدرت نظامی، اقتصادی و رسانه ای سترگی هستند که چه به صورت مستقیم و چه به وسیله دولتهای مزدور خود، آن را در قلع و قمع مخالفان و معارضان سیاست های خویش به کار می گیرند.
از آنجا که اسلام - همچنان که پیش از این اشاره کردیم - یک منظومه عقیدتی و شریعت و آیین زندگی است و از آنجا که مسلمانان طی دهه های متعدد، شمار زیادی از نظریه ها و اندیشه ها را تجربه کرده اند و با برخی نظامات سیاسی لیبرالی و سوسیالیستی و کمونیستی و جمهوری و پادشاهی حکومت آشنا شده اند، این نظریه ها و سازمانها به رغم تنوع و گوناگونی، جز فقر و عقب ماندگی و وابستگی به شرق و غرب، چیزی به دارایی آنها نیفزودند. هیچ کدام از این رژیم ها نتوانستند آنچنان قدرت نظامی ای برای این امت بسازند که وجود خود را مورد حمایت قرار دهد و از سرزمین و مقدسات خود دفاع نماید. ملت های اسلامی بویژه عربی خود را در تبعیت و زمین های خود را تحت اشغال نظامی مستقیم یا غیر مستقیم و نیز در برابر چنین واقعیت دردناک و سراپا اهانت آمیز و در برابر شکنجه و تروریسم دستگاههای اطلاعاتی که مردم را بی هیچ ضابطه ای و تنها با خواست هیئت حاکمه مورد پیگرد قرار می دهند، یافتند.
پس از آنکه انقلاب اسلامی ایران موفق شد بر قدرتمندترین نیروی طاغوتی در جهان اسلام یعنی رژیم مزدور شاه که از سوی سازمان جاسوسی آمریکا حمایت می شد، فایق آید، احزاب و شخصیت های لائیک و فکری اسلامی و مراجع دینی توانستند اسلام را به مثابه تنها راه برون رفت امت از این عقب ماندگی ها و تبعیت و سلطه بیگانه و اشغالهای نظامی مطرح سازند.
عملا نیز جهان اسلام شاهد پدیده دینداری و بازگشت به احکام دین و پراکنده شدن مبلغان در سرتاسر جهان بوده و همچون هر پدیده گسترده، با چنین تنوع و گستره ای، رهبری های مختلفی از جنبه های مختلف عملی، فکری، فرهنگی و مذهبی برای آن شکل گرفت و رهبری ها و گروه ها و سازمان های بی حد و حصری تشکیل و ساماندهی شد. همچنان که شخصیت های علمایی و روحانی با اندیشه ها و باورهای گاه جدیدی بروز یافتند؛ ولی دیگرانی نیز یافت شدند که اندیشه ها و نظریه ها و برنامه های کهنه و پوسیده ای را مطرح ساختند و اندیشه های شگفتی را از میان صفحات کتابها بیرون کشیدند و اینها همه در محافل اجتماعی اسلامی صورت گرفت.
اضافه بر آن، وقتی ایالات متحده آمریکا این بازگشت به دین نزد مسلمانان را دید و مشاهده کرد که چگونه توده های اسلامی تحت تأثیر دیدگاه ها و برنامه های دینی قرار گرفتند، به مصلحت خود دید که در راستای ایجاد جمعیت ها و مراکز دینی و جنبش هایی با پوشش دین و در حقیقت در جهت منافع و اهداف آمریکا بکوشد. سازمان اطلاعات آمریکا بودجه های میلیونها دلاری برای حمایت از این جمعیتها و شخصیت ها و جنبش ها در نظر گرفت.
همچنین رژیم های محلی کوشیدند تا با موج ایجاد شده همراهی کنند و هر یک از این رژیم ها، مجموعه متدینان و روحانیون خود را برای بهره گیری از ایشان به سود اهداف و خواسته های خود داشته باشد. بدین ترتیب، همه چیز در هم آمیخت و فرقه ها و احزاب اسلامی با خود درگیر شدند و اروپا و آمریکا موفق شدند از راه سازمانهای جاسوسی خود آنچه را به "خیزش اسلامی" معروف شد، مشوش و خدشه دار سازند و آن را به سوی افراط گرایی سوق دهند. حقیقت آن است که این مشوش سازی اگر چه به اوضاع اسلامی آسیب رساند ولی خیلی زود همه چیز روشن شد و فاسد چهره خود را نشان داد و به اصطلاح پرده ها کنار زده شد.
ای بسا مهمترین هدف سازمانهای اطلاعاتی آمریکایی و محلی، زدن برچسب افراط گرایی و مشوش ساختن چهره جنبش های مقاومت و رهایی بخشی است که از اسلام به عنوان آیین مقاومت در برابر اشغالگران و ستمگران و طاغوت ها بهره گرفتند؛ جنبش هایی چون جنبش مقاومت در فلسطین، لبنان، عراق، افغانستان، چچن و دیگر جنبش ها در اغلب کشورهای جهان اسلام.
بخش اعظم این جنبش ها و احزاب و گروه ها توانستند به توده های امت ثابت کنند که با افراط گرایی بسی فاصله دارند و حامل پرچم اسلام ناب محمدی درستی هستند که عزت و کرامت و شکوهمندی امت را در دنیا و آخرت تضمین می کند. "حزب الله" و "جنبش حماس" و "جهاد اسلامی" در فلسطین، از این شمار جنبشها بودند. بدین گونه می توان گفت که عنوان افراط گرایی دینی به مفهوم آمریکایی آن، اصطلاحی سیاسی است و هدف از آن توصیف جنبش ها و احزاب و گروهها و افرادی است که سیاست های ستمگرانه و طاغوتی آمریکایی را - که رژیم نومحافظه کاران و در رأس آن جنایتکار جنگی جهان جورج دبلیو بوش قرار داشت- صرفنظر از میزان درستی دیدگاه های دینی، فقهی، اعتقادی یا حرکت های دینی ایشان به چالش گرفته اند.
افراط گرایی صرفا دینی
تردیدی نیست که اسلام طی یک هزار و چهارصد و اندی سال، فرقه ها و گروههایی به خود دیده که به دشواری می توان آنها را یک به یک برشمرد. این فرقه ها و گروهها، بر اثر تفسیر و تاویل های قرآن کریم یا اختلاف نظر در صحت یا عدم صحت و میزان صحت و اطمینانی که از روایات و احادیث شریف نبوی مطرح شده و نیز به دلیل دیدگاهها و اندیشه هایی که ادیان و عقاید دیگر به آن منتقل کرده اند، شکل گرفته اند.پس از گسترش جنبش ترجمه در زمان عباسیان و آگاهی از دیدگاههای فلاسفه یونان و فلسفه ها و اندیشه های ملل دیگری چون هندیان و ایرانیان و نیز تأثیر یهودیان و مسیحیان و آنچه که به اسرائیلیات معروف است، فرقه های فراوانی پدید آمدند که از آیین فطری و ساده اسلامی - که آشکارا و به تعبیر قرآن کریم «بلسان عربی مبین» اندیشه و خرد انسان را مورد خطاب قرار می دهد - منحرف شدند. این فرقه ها یا برخی از آنها کوشیدند همه چیز را از بعد فلسفی تأویل و تفسیر کنند. برخی از آنها نیز به تحریف متون و پیچاندن آنها در خدمت به ایده معین یا هدف مشخصی پرداختند.
برای داوری در مورد این فرقه ها و اینکه کدام یک افراطی، منحرف یا "غلوکننده" است باید معیارها و مقیاس های دقیق و به دور از هوی و هوس این و آن، در نظر گرفته شود. شاید عبارت "لزوم موافقت با کتاب و سنت"، معیار درست تری است که برای اظهارنظر قطعی در این مسئله باید به کار گرفته شود.
بهترین پاسخ به اندیشه های غلوآمیز و افراطی، مطرح ساختن اسلام ناب محمدی و اسلام دور از منافع و مزاجها و هوس های فردی و لحظه ای است.
اگر به دنبال مهمترین علل غلو و افراط گرایی صرفا دینی باشیم، پاسخ ما اولا جهل، ثانیة جهل و ثالثا نیز جهل و پس از آن غرضهای مشکوک و توطئه هایی است که در پی اهانت به دین و ویرانی و نابودی آنند. وقتی از جهل صحبت می کنیم مراد ما جهل به معنای عدم شناخت نیست بلکه منظور شناخت جزئی و ساده ای است که دارنده آن، حقیقت حجم دین را در مقایسه با حقیقت کامل معرفت اسلامی یعنی معرفت بشریت نسبت به دین را طبق معیارهای مورد نظر علمای اعلم، نمی داند.
خطر افراط گرایی دینی
اگر افراط گرایی تنها به عرصه های فکری یا اعتقادی محدود باشد، خطر اجتماعی آن کمتر است ولی مشکل اینجاست که بخش اعظم فرقه ها و گروههای افراطی، تنها به محدوده های فکری بسنده نمی کنند و خیلی زود شکل عملی به خود می گیرند و به صورت تکفیر و اخراج از دین و سپس حکم به قتل و فتوای قتل مخالفان به اتهام کفر، در می آیند. آنچه مایه تأسف است اینکه اندیشه های تکفیری در این زمانه دون مایه، بازار رایجی می یابد و به تقسیم و پراکندگی در میان امت و جامعه اسلامی و بروز دشمنی ها و خصومت های ماندگاری می انجامد که به نوبه خود شرایط درگیری و جنگ میان افراد امت واحد را فراهم می آورد. این کار کمی نیست که برخی فرقه ها و به اصطلاح با یک حرکت قلم، صدها میلیون از مسلمانان را تنها به دلیل مخالفت در فهم یا تأویل، به اتهام کفر از دایره مسلمانی اخراج می کنند؛ کاری که علما و فقهای بزرگ در گذشته تاریخ، هرگز زیر بار آن نرفته و مسلمانی را با یک گناه ارتکابی یا اختلاف در تأویل، تکفیر ننموده اند.حدیث نبوی گویای آن است که هرکس به مسلمانی تهمت کفر زند، گرفتار یکی از این دو شده است: با اتهام به کفر درست و بجاست و یا در صورت نادرستی، قائل به آن، خود کافر می گردد. واقعا چرا و چگونه کسی به خود جرأت می دهد به این سادگی چنین اتهام خطرناکی را به مؤمنی اطلاق کند؟!
افراط گرایی به معنای غلو در دین یعنی افراط در عبادت یا در رفتاری مذهبی و تحمیل بیش از حد توان بر نفس خویش که غالبا رفتاری فردی و غیرقابل گسترش است؛ هرچند برخی ها آن را ترویج می کنند و می کوشند بر دیگران هم تحمیل نمایند. این همان معنایی است که در حدیث پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) گفته شده کسی که در مسائل دینی بیش از توان و طاقت بر خویش تحمیل کند، نتیجه رضایت بخشی نمی گیرد؛ و او را به مسافری همراه کاروان تشبیه فرموده که اگر شتاب گیرد سرانجام نه راهی می پیماید و نه توشه و توانی در شتر (مرکب خود به جای می گذارد چون آن را بیش از حد خسته می گرداند.)
چگونگی مقابله با افراط گرایی از نظر حاکمان و عالمان
باید افراط گرایی و غلو را به عنوان یک اثر یا واکنش تلقی کرد. افرط گرایی، رفتاری انسانی است که بر اساس باورهای شکل گرفته در فرد یا گروه بروز می کند و در حد خود حالت بیمار گونه ای است که افراد یا گروهها به آن گرفتار می شوند و اثر منفی بر روابط افراد جامعه می گذارد.افراط گرایی و غلو، غالبا به صورت اقدام های خشونت آمیز تجلی می یابد و این اقدامات، گاه مادی و گاهی فکری است. اگر برای تحمیل عقیده ای زور به کار گرفته شد، آن را خشونت مادی می نامند و اگر به تکفیر و حکم به خروج از دین افرادی انجامد، آن را خشونت فکری می نامند. چون چنین خشونتی را انسان مؤمن به دشواری می تواند تحمل کند. ما معتقدیم که ایستادگی در برابر افراط گرایی نمی تواند با خشونت و اجبار صورت گیرد؛ زیرا خشونت و اجبار و زور، به قتل و آزار بدنی، مادی و اقتصادی و غیره می انجامد و تأثیری در باورهای فکری و عقاید دینی ندارد. در طول تاریخ نیز تجربه های فراوانی در تأیید چنین نتایجی صورت گرفته است.
فرد افراط گرا یا غلو کننده، باوری دارد و این باور برخاسته از تجربه مناقشه فکری همراه با دلایل و برهان هایی است که به او کمک کرده تا به آن باورها - صرفنظر از درستی یا نادرستی - ایمان داشته باشد؛ بویژه که زمینه ها و محیط مناسب شکل گیری و رشد افراط گرایی، فضا یا محیطی است که به کمی دانش و آگاهی و درک، توصیف می گردد. لذاست که چگونگی برخورد با غلو و افراط گرایی از نظر حاکمان و عالمان، متفاوت است. حاکمان تنها در پی حفظ رژیم های خود و کنترل امنیت هستند و این کار از نظر آنها تنها با ابزارهای شناخته شده حکومت ها یعنی به کارگیری خشونت و قدرت میستر است. مقابله با خشونت و زور و بهره گیری از شیوه های فشار مادی و معنوی برای رویارویی با باورهایی است که با گرایش های هیئت حاکمه و دستگاههای آن، همخوانی ندارد. این شیوه های فشار به صورت بازداشت، زندان، پیگرد و آزار در کسب و کار از جمله اخراج از کار اداری است. هیئت های حاکمه در جهان اسلام از همه این شیوه ها در مقابله با دشمنان و مخالفان خود و از جمله این افراط گرایان، سود می جویند. ولی این شیوه ها در تغییر باورها و اندیشه ها سودی ندارند و درگیری ها را سخت تر و باورها را ریشه دارتر می سازند و افراط گرایان را به شهدایی تبدیل می کنند که به اعطای نوعی قداست و احترام به آنان هم می انجامد.
متأسفانه مقامات حاکم در بیشتر کشورهای جهان اسلام، میان مخالفان فکری و جنایتکاران و مجرمان، تفاوتی قائل نمی شوند؛ حال آنکه مخالفان فکری را نباید تحت تعقیب و آزار قرار داد و کسی که اعمال مجرمانه انجام می دهد باید - با حکم قضایی نه بر اساس اداره اطلاعاتی آنچنان که در رژیم های دیکتاتوری و طاغوتی صورت می گیرد - مجازات گردد.
ولی عالمان برای مقابله با غلو و افراط گرایی، بیشتر بر دانش و نشر و بیان آن یعنی همان امر به معروف و نهی از منکر به بهترین شیوه ها تکیه می کنند. و اگر عالم حقیقی نباشد و از حجت و استدلال قوی و قدرت اقناع برخوردار نباشد، نمی تواند این کار را انجام دهد. از قدیم گفته شده که امر به معروف و نهی از منکر نیازمند سه چیز است: پیش از آن دانش، و همراه با آن بردباری، و پس از آن شکیبایی. زیرا وقتی جاهل، معروف را از منکر، کارهای شایسته را از کارهای ناشایست تشخیص ندهد، چگونه می خواهد فرمان به چیزی دهد که آن را نمی شناسد؟ بردباری نیز از آن روست که فرد خشمگین، برخوردهای تندی می کند و مخاطبانش هرگز به وی توجهی نمی کنند؛ و شکیبایی نیز از آن روست که واکنش مردم به امر به معروف و نهی از منکر و تأثیر آن غالبا به کندی صورت می گیرد و مدتها طول می کشد تا اثر آن نمایان گردد.
متأسفانه ما با علمای واقعی بسیار اندکی روبه رو هستیم و بخش اعظم کسانی که به امر به معروف می پردازند، با عالم به معنای حقیقی فاصله ها دارند؛ آنها از درک عمق شریعت و دین به دورند و تمام علم و دانش آنها به برخی محفوظات و متون، محدود می شود؛ لذا نباید چنین کسانی به مقابله علمی با دیگران بپردازند. به همین دلیل، بسیاری ترجیح می دهند که مقامات حاکمه عهده دار مقابله با افراط گرایی و غلو باشند. چنین کسانی هم پیمان مقامات هستند و به عنوان عالم، خود را در اختیار مقامات قرار می دهند.
در پایان باید یادآوری گردد که غلو و افراط گرایی به هر قدرت و قوتی در یک فاصله زمانی معین و بنابر شرایط و حوادث مشخصی برسد، دیری نخواهد پایید که سرانجام رنگ می بازد و اثرش محدود می ماند و تنها در گستره تاریخ یا در موزه اندیشه ها - اگر فرصت تدوین بیابد - باقی خواهد ماند. لذاست که غلو و افراط گرایی بویژه اگر امت بداند چگونه با آن مقابله کند، دارای خطرات آنی نیست. این بسیار خطرناک است که افراد مخالف فکری یا فقهی خود را افراط گرا بنامیم؛ زیرا اختلاف در چارچوب ضوابط معتبر، امری طبیعی است و خداوند متعال مردم را متنوع و متمایز آفریده است.
پینوشتها:
1- سوره بقره، آیه 143
2- سوره بقره، آیه 286
3- سوره طلاق، آیه ۷
4- سوره طه، آیه ۲ و ۳
5- سوره حج، آیه ۷۸
6- سوره توبه، آیه ۱۲۸
7- سوره بقره، آیه ۱۸۵
8- سنن ابن ماجه ( ۹۵۹ /۱۰)؛ الدارقطنی (۱۷۰/4 ).
9- سنن امام احمد (۲۹۹/ ۵ - ۱۱۹ /۹ ، ۲۳۳).
10- صحیح البخاری (۸۹/ ۱)؛ سنن ابوداود (۱۰۳ /۱ )
11- فتح البخاری (۹۳ / ۱۰ شماره ۱۱۲۹)؛ مختصر صحیح مسلم ص ۱۲۰
12- سوره اسراء، آیه ۲۹
13- سید عویس، الحرکات الدینیة المتطرفة (جنبش دینی افراطی ۱۹۸۲.)
14- مجله المستقبل العربی، شماره ۱۳۱ / ۱۹۹۰
15- حارث سلیمان الفاروقی، المعجم القانونی، دار النشر اللیبیة طرابلس ۱۹۹۲م.
16- قاموس السیاسة المعاصرة، مکتبة لیبیا ۱۹۷۰
17- افراط گرایی و اعتدال در پرتو ویژگی های شخصی فردی، دانشگاه عین شمس، ۱۹۷۹م.
18 - استبیان العدائیة و اتجاهها ، دار المعارف، القاهرة ۱۹۸4
19- سوره نمل، آیه 65
20- سوره بقره، آیه ۲۲۹
21- سوره طلاق، آیه 1
22- سوره آل عمران، آیه ۱۱۲
23- کتاب عدلی ابوطاحون، صفحه 4۷۹.
24- سوره مائده، آیه ۷۰
25- سوره بقره، آیه 76
26- سوره بقره، آیه 83 و 85
27- دکتر عدلی ابوطاحون، صفحات : ۱۹۰ به بعد.
28- همان .
29- مقایسه ادیان – مسیحیت، چاپ چهارم، سال ۱۹۸۶ م.
30- عدلی ابوطاحون، صفحه ۳۰۳
31- سوره نساء، آیه ۷۵
32- سوره حجرات، آیه 6
33- سوره حجرات، آیه ۱۲
34- سوره بقره، آیه 256
منبع: مجموعه مقالات «امت اسلامی، چالشها، راهبردها»، نویسنده: شیخ مصطفی ملص، چاپ اول، ناشر: مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، تهران، 1390 ش، صص 198-149.
مجله راسخون مرتبط
تازه های مجله راسخون
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}